۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

دو کلمه حرف حساب ازابراهيم نبوي :منتظرالزیدی و صفارالهرندی

منتظرالزیدی و صفارالهرندی
دو کلمه حرف حساب ازابراهيم نبوي
نوبت به اولیاء که رسید آسمان تپید. قصه همین است، زنگ می زنی در خانه مردم فرار می کنی، یک ماه بعد لنگ ظهر، خوابیدی با پیژامه راه راه و زیرپوش پاره، یک دفعه می بینی زنگ در خانه تان را زدند، فکر می کنی بابات آمده، در را باز می کنی، یک دفعه یک لنگه کفش محکم می خورد توی سرت، تازه می فهمی مزاحم تلفنی است. آقا جان! مزاحم مردم نشو تا بیخودی هی اس ام اس الکی برایت نیاید.



یک سال قبل، منتظر الزیدی خبرنگار عراقی، یک لنگه کفش پرت کرد به طرف بوش، آقا! ایکی ثانیه طرف چنان مشهور شد انگار انجلیناجولی است. تمام دنیا بیماری لنگه کفش گرفت، در ترکیه پنج تا لنگه کفش خورد به نمایندگان مجلس و در کامرون دویست تا لنگه کفش که معترض به انتخابات بودند، در صندوق های رای گیری کشف شدند. در نماز جمعه تهران، صدا و سیما مسابقه لنگه کفش پرانی برگزار کرد. نزدیک بود حسین رضازاده هم وزنه برداری را ول کند و در مسابقات المپیک به جای پرتاب دیسک لنگه کفش پرتاب کند، علیه اسرائیل. همین منتظرالزیدی ده دوازده تا دکترای فیزیک هسته ای از دانشگاه های ایران قرار بود بگیرد. حتی آقای مصباح می خواست او را مجتهد اعلام کند.



حالا دیگر قضیه مد شده، خودت کردی که لعنت نمی خواهم بیخودی بفرستم، همان موقع هم گفتم آدم اگر شعور داشته باشد، کفش اش را پرت نمی کند، طرف مردم، بیخودی گفتند نه، اساسا این یک نماد مبارزه است و هشت هزار سال سابقه دارد. حالا دیروز در دانشگاه دانشجویان مخالف لنگه کفش پرت کردند طرف صفار هرندی. تا لنگه کفش پرت شده به طرفش تازه یاد مدنیت و ادب افتاده و گفته است " متاسفم که شما پرتاب لنگه کفش را نشانه مدنیت می دانید." یادش رفته که وقتی لنگه کفش از آن طرفی پرت می شد چه ذوقی کرده بودند امت حزب الله. البته مشکل فقط لنگه کفش نیست. ترور هم همین است.



بیست سال است عکس مردک تروریست را روی ساختمان ده طبقه نقاشی کردند، که چی؟ آقا بمب به خودش بسته بود و ده تا بدبخت بیچاره را منفجر کرد. مملکتی که ده پانزده سال در آن تبلیغ شده که عملیات استشهادی راهی برای رفتن به بهشت است، همین می شود، یک احمق نادانی هم پیدا می شود، می زند شصت تا آدم را در سیستان منفجر می کند. فکر می کنی آن کسی که چنین اقدامی کرده، فکر می کرده می رود جهنم؟ مطمئنا او هم فکر می کرده می رود بهشت، خریت که اختصاص به یک گروه خاص ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر