۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

مازیار بهاری : بازجوها از من اعتراف دروغ می خواستند

مصاحبه مازیار بهاری با CNN
بازجوهای سپاه
از من اعتراف دروغ می خواستند
تا آن را علیه اصلاح طلبان مدرک کنند!


مازیار بهاری خبرنگار و گزارشگر نیوزویک، که پس از آزادی از زندان کودتای 22 خرداد از ایران خارج شده، با شبکه های مختلف تلویزیونی مصاحبه کرده و خاطرات و مشاهدات خود را از دوران بازداشت در اوین تعریف می کند.
آنچه را در ادامه می خوانید، بخش هائی از مصاحبه وی با "فرید زگریا" در تلویزیوین CNN است.

کودتای 22 خرداد نه تنها طشت حاکمیت سپاه و نقش رهبر در مقابله خونین با مردم ایران را از بام انداخت و موجب وسیع ترین آگاهی در مردم ایران شد، بلکه به بزرگترین رسوائی جهانی این کودتا نیز تبدیل شد.

مازیار بهاری در مصاحبه با CNN گفت:



«من خوابیده بودم و فکر می کنم حدود ساعت 7:30 صبح بود. در آن زمان من با مادرم و در آپارتمان او زندگی می کردم، مادرم وارد اتاق من شد و گفت چهار نفر اینجا هستند که می گویند از اداره تعقیب مجرمین (این لغت ترجمه کلمه انگلیسی به کار رفته در مصاحبه است نه نام دقیق فارسی نهادی که برای دستگیری مازیار بهاری آمده بودند) مادرم به آنها شک داشت، به من گفت که آنها آمده اند تورا با خودشان ببرند.

فرید ذکریا: آیا آنها بلافاصله تورا دستگیر کردند؟

مازیار بهاری: بله، بلافاصله من دستگیر شدم، پنج اتومبیل در بیرون منتظر من بود و بعد از سوار شدن اتومبیل ها به سمت شمال شهر حرکت کردند، من از آنها پرسیدم آیا مرا به اوین می برید؟ و آنها گفتند ممکن است به اوین برویم و ممکن است نرویم، بنابراین همه چیز از همان ابتدا در ابهام بود ولی وقتی به سمت شمال شهر رفتیم من مطمئن شدم که مرا به اوین می برند

فرید ذکریا: زندان اوین یک زندان نظامی است که بسیار در آنجا شکنجه شده اند و یک خبرنگار غربی زیر شکنجه در این زندان مرد (منظور ذکریا زهرا کاظمی است)
مازیار بهاری: بله افراد بسیاری. در مسیر اوین مصاحبه هایی را که خودم با افرادی که در این زندان شکنجه شده بودند کرده بودم به یاد می آوردم. داستان سلول های انفرادی و ...

درابتدا من متهم به اطلاع دادن به رسانه های غربی شدم، این مرحله حدود 10 روز طول کشید.

موضوع به این هم تمام نمی شد. آنها حتی نام افراد را هم می آوردند و می گفتند همکاران تو، فرید ذکریا و کرستوفر دی کی، آنها بخشی از سازمان جاسوسی آمریکا هستند.
بازجوی من به من می گفت تو را اعدام خواهیم کرد. سه ماه به من می گفتند یک روز صبح ساعت 4 از خواب بیدار خواهی شد و طناب دار را در مقابل خود خواهی دید و من کسی خواهیم بود که با پاهای خودم صندلی را در زیر پایت می کشیم. آویزان خواهی شد و این پایان زندگی تو است. تقریبا سه ماه تمام با تهدید اعدام مواجه بودم.

مرا مرتب می ترساندند و با شکنجه های روانی فراوان می خواست من تسلیم شوم و چیزی را که بازجو می خواست به زبان بیاورم. من البته شکنجه های جسمی نیز شدم ولی شکنجه های روانی بسیار سخت تر بود. لگد، مشت، سیلی، شلاق با کمربند، در واقع تحقیر بزرگترین حربه آنها بود و سعی می کردند به حدی تورا تحقیر کنند که سرانجام تسلیم خواسته آنها شوی و هرچه را می خواهند به زبان بیاوری. آنها از من می خواستند افراد خاصی را به زبان بیاورم و داستان های دروغی در مورد آنها نقل کنم. هدف آنها پرونده سازی برای این افراد بود و به طور خاص این افراد شامل اصلاح طلبان و سایر روزنامه نگاران می شد و دلیلش هم این بود که آنها هیچ مدرکی و جرمی برای این افراد نداشتند و می خواستند از طریق من برای آنها جرم بتراشند تا بتوانند آنها را تعقیب کنند و به دادگاه بیاورند. اولین چیزی که من به خودم گفتم این بود که از هیچکس نام نخواهم برد و البته باید اضافه کنم که مطلب خاص و مهمی نیز در مورد هیچکس نداشتم که بخواهم بگویم، به خودم می گفتم اگر بخواهم بر علیه دیگران دروغ بسازم خودم نمی توانم با خودم کنار بیایم و زندگی کنم و ترجیح می دهم بمیرم و چنین کاری نکنم.

می توان گفت سخت ترین دوران زندان زمانی است که شما در سلول انفرادی هستی. وقتی شما در سلول انفرادی هستی کم کم احساس می کنی که دیوارها دارند به یکدیگر نزدیک می شوند، شبیه اینکه شما در قبر هستی و کم کم توهمات ذهنی به سراغ شما می آید.

بعضی وقتها بعد از چند هفته تهدید به خودم می گفتم خیلی خوب آخرش اعدامت می کنند، شاید بهتر از سلول انفرادی هم باشد، سلول انفرادی که نمی دانی تا کی ادامه دارد. شما می دانید برخی سال های سال را در سلول انفرای جمهوری اسلامی گذرانده اند. من دوبار به فکر خودکشی افتادم، در آنجا عینکم را داشتم و دوبار به این فکر کردم که می توانم شیشه عینک را بشکنم و رگ دستم را ببرم و خودم را خلاص کنم، بعد بلافاصله این فکر به سرم می آمد که بعد از اینکه رگ دستم را زدم چقدر طول می کشد تا بمیرم؟ چقدر باید خون از من برود؟ و بلافاصله به خودم می گفتم نه من این کار را نخوام کرد، اگر قرار است اعدامم کنند بگذار خودشان این کار را انجام دهند، چرا من باید کاری را که می خواهند آنها انجام دهند، انجام دهم؟ من هنوز بهانه زیادی برای زندگی کردن دارم، همسرم، فرزندم، مادرم و دوستانم. آنها استاد شکنجه روانی بودند و دقیقا می دانستند که چه باید بکنند

سرانجام در ماه سپتامبر یک روز مامور زندان که مرد بسیار خوبی هم بود، او از سپاه پاسداران نبود و با بازجوها که افراد بسیار حرفه ای بودند تفاوت داشت، او به من گفت آقای هیلاری کلینتون، من پرسیدم چرا تو به من هیلاری کلینتون می گویی؟ او گفت برای اینکه دیشب هیلاری کلینتون در مورد تو صحبت کرده است.

در آن زمان بود که من فهمیدم اعتراضاتی در حمایت از من در جریان است و حتی متوجه شدم که باید حرکت خیلی بزرگی در حمایت از من درست شده باشد چرا که در غیر این صورت وزیر خارجه آمریکا در مورد من صحبت نمی کرد.»

ما نکشتیم، نفوذی ها کشتند

اظهارات متناقض فرماندهان سپاه درباره کشتار مردم
ما نکشتیم، نفوذی ها کشتند!

درحالی که تاکنون فرماندهان سپاه پاسداران درباره نقش بسیج در سرکوب اعتراضات پس از کودتای انتخاباتی اظهارات متفاوتی را مطرح کرده اند، روز گذشته حسین همدانی فرمانده تازه منصوب شده سپاه محمد رسول الله (ص) تهران در اظهاراتی جدید از نقش داشتن برخی افراد "نفوذی" در بسیج در تیراندازی به مردم خبرداد و اعلام کرد که "12 نفر" در این رابطه دستگیر شده اند.

حسین همدانی در این رابطه به خبرگزاری مهر گفت: "تعداد 12 نفر که با کاور بسیج در قالب بسیجی خود را معرفی کرده بودند دستگیر شده اند که پرونده آنها در مراجع قضایی در حال پیگیری است."

فرمانده سپاه محمد ر سول الله تهران در ادامه این اظهاراتش درباره تیراندازی های صورت گرفته از سوی بسیج به مردم که از داخل یک پایگاه بسیج صورت گرفته بود، افزود: "آنچه که مسلم است برخی افراد در قالب عوامل نفوذی در این خصوص دخیل بوده اند که پرونده آنها درمحاکم قضایی در حال بررسی است."

این فرمانده سپاه پاسداران بدون هیچ گونه توضیح بیشتری در این باره مدعی شد: "طبق بررسی های صورت گرفته این افراد نفوذی نه بسیجی و نه طرفدار کاندیداهای مطرح در انتخابات ریاست جمهوری بوده اند، بلکه همان افردای بوده اند که پرونده آنها در دادگاه انقلاب درحال بررسی است."

حسین همدانی همچنین اظهار داشت: "در این ایام اگر فردی در قالب سازمان بسیج دست به تخلفی زده باشد و فرمانده وی نیز او را کنترل نکرده باشد، هم فرمانده و هم شخص متخلف بازخواست خواهند شد."

این اظهارات حسین همدانی در حالی منتشر می شود که اواخر مردادماه عبدالله عراقی فرمانده قبلی سپاه محمد رسول الله تهران در گفت و گویی با روزنامه کیهان درباره شلیک مستقیم نیروهای بسیج به مردم معترض گفته بود که "من به نيروهاي پایگاه 117 بسیج در خیابان آزادی دستور می دادم."

عبدالله عراقی همچنین در توضیح این ماجرا به روزنامه کیهان گفته بود: "تلفنی به فرمانده پایگاه بسیج دستور می دادم، نیروهای ما، آن جا ابتدا براي متفرق كردن مردم 300 گلوله مشقي شليك كردند اما متأسفانه برخي از معترضان با وجود فرياد فرمانده بسيج كه مي گويد اين جا پايگاه نظامي است به سمت اسلحه خانه هجوم آوردند كه دو نفر كشته شد."

فرمانده پیشین سپاه تهران همچنین با شرح جزییات گزارش شده به او تصریح کرده بود که "یکی از اغتشاشگران از دکل مخابرات بالا آمد تا به اسلحه خانه حمله کند، اما بر اساس قوانین نظامی کشور هر کسی که به یک پایگاه نظامی برای تسخیر و غارت سلاح‌های آن حمله کند باید به او شلیک کرد."

عبدالله عراقی که در آن زمان هیچ اشاره ای به نقش افراد "نفوذی" در بسیج که در شلیک به مردم نقش داشته باشند نکرده و به صراحت از انجام شلیک ها توسط پرسنل بسیج و به دستور شخص خود خبر داده بود.

عبدالله عراقی فرمانده پیشین سپاه تهران، پیش از آن هم در اظهار نظری متفاوت مدعی کشته شدن مردم توسط "اغتشاشگران" شده بود، لقبی که فرماندهان سپاه در اشاره به تظاهرکنندگان معنرض از آن استفاده می کردند.



تقدیر رهبر از بسیج برای سرکوب

ادعاهای حسین همدانی و عبدالله عراقی در رفع مسوولیت از نیروهای خود در خشونت های پس از انتخابات در شرایطی بیان شده اند که نقش سپاه و بسیج در این خشونت ها، بارها از سوی افراد مافوق آنها مورد تایید قرار گرفته است، چنانکه روز شنبه هفته جاری محمد علی جعفری در این باره گفت: "با حضور بسيجيان پشت سر مقام عظماى ولايت تمام اين توطئه‏ها و دسيسه‏هاى اخير خنثى شد، اما اگر بسيج نبود معلوم نبود چه وضعيتى داشتيم و شايد فتنه‌گران به اهداف خود مى‌رسيدند."

سردار جعفری پیش از آن یادآوری کرده بود که آیت الله خامنه ای از نقش سپاه و بسیج در سرکوب اعتراضات مردمی تشکر کرده است. رهبر جمهوری اسلامی همچنین در حکم جابجایی حسن طائب از فرماندهی بسیج به معاونت اطلاعات سپاه، از وی به خاطر نقش نیروهای تحت امرش درسرکوب اعتراضات پس از انتخابات تشکر کرده بود.

آیت الله خامنه ای، در 29 خرداد در نخستین واکنش علنی به اعتراضات مردمی نسبت به انتخابات ریاست جمهوری، با تهدید کاندیدهای معترض آنها را "مسول خونریزی"های پیش رو دانست و درست یک روز بعد از آن بود که خونین ترین سرکوب معترضان در 30 خرداد 1388 به وقوع پیوست.

مدتی پس از شروع سرکوب ها، علیرضا حسینی بهشتی نماینده میرحسین موسوی در کمیته پیگری آسیب دیدگان حوادث پس از انتخابات اعلام کرد که فهرستی شامل نام 69 نفر از کسانی که در اعتراض های پس از انتخابات کشته شده اند را به مجلس ارائه کرده است.

وی همچنین تاکید کرد که "بسیاری از خانواده کشته شدگان، بازداشت شدگان، مفقودین و آسیب دیدگان حوادث اخیر به دلیل احتیاط و ترس شکایت خود درباره فرزندان و اعضای خوانواده خود را پیگیری نمی کنند."

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

محمد نوری‌زاد:یکی اين‌جا افتاده و کمک می‌طلبد!

یکی اين‌جا افتاده و کمک می‌طلبد! محمد نوری‌زاد
بیایید برای برون‌رفت از گردونه ای که به‌ظاهر جز به نابودی کشورمان نمی‌انجامد، راه چاره‌ای بیندیشیم. من اطمینان دارم مسئولینی که برسر کارند، سطح سوادشان، به‌شدت از معدل هوشمندی نخبگان کشور پايين‌تر است. پس ای هوشمندان برکنار، برای کشور خود، برای مردم خود، دست‌به‌کار شوید. من خود صمیمانه و خیرخواهانه، چند پیشنهاد ابتدایی را که بسیار ضروری و شدنی است از باب شروع بحث، می‌نگارم. و از همه مسئولین کشورمان تقاضا دارم فراتر از مراودات رسمی، به این مراوده دوستانه اعتنا کنند


من موجودی را می شناسم که سخت محتاج کمک است . زخمی است . خونچکان است . دوستان مدعی ، چهره آرام و متبسم و خواستنی اش را آلوده اند . حقش را خورده و ادا نکرده اند . سخت بیمار است . نشاط ندارد . افسرده است . کمرش از جفای همان دوستان مدعی خم است . دوست دارد سربرآورد . فریاد بکشد . همه داشته های خوب خود را ابراز کند . دوست دارد لبخند بزند . و نقاب عصبیتی را که به چهره اش بسته اند ، بشکند . آیا کمکش می فرمایید ؟

این بیمار محتضر ، این برکت متراکمی که نگذاشتند برکاتش را بر ما ببارد ، این تبسم روح نواز ، این خیری که دیگران ، شر خود بپای او گذارده اند ، این همراه ، این دلسوز ، این افتاده ، این گرفتار در چمبره دوستان مدعی ، سخت محتاج یاوری شماست .

کشور ما ، عزیزان ، امروز ، یاوری ما را می طلبد . برای مداوای دردهای او باید هزینه ها پرداخت . باید درد کشید و دردها را به دور دست ها تاراند .

دوستان من ، همت کنید و با الفاظی شدنی ، و نه خشماگین و ناشدنی ، راه برون رفت از این همه گرفتاری کشورمان را یک به یک شماره کنید . راه نشان بدهید . از ناسزا گفتن و روی ترش کردن ، در نابجای خود ، بهره ای نصیب ما نمی شود . تصور کنید صاحب اختیار کشور شما یید . تصور کنید ریسمان اداره آن را به دست مبارک شما سپرده اند . اداره اش کنید . به راهش بیاورید . یا تصور کنید هم اکنون نشسته اید در برابر صاحب منصبان این کشور . و آنان از شما چاره جویی می کنند . و سخن شما برای آنان اعتبار دارد . با آنان در کمال ادب سخن بگویید . نقد را بگذاریم برای فرصتی دیگر . فعلا به بیمار محتضر خود بیندیشیم .

تصور کنید مسئولان برتر کشور ، یک یک پیشنهادهای شما را می شنوند و بهترین هایش را عملی می کنند .

ما تا کنون ، بر همه ، برخود ، سخت تاخته ایم . و صد البته در این سخت تاختن ، گاه محق نیز بوده ایم . اما اگر خودمان برمصدر کارها بودیم ، چه می کرده ایم ؟ با احتساب افق های متصور ؟

کشور خود را از تنگنا بدر آوریم . با پیشنهاد های خیرخواهانه و نه براندازانه . که براندازی را ، در این مقال جایی نیست . دوستان ، بیایید برای برون رفت از گردونه ای که بظاهر جز به نابودی کشور مان نمی انجامد ، راه چاره ای بیندیشیم . من اطمینان دارم مسئولینی که برسرکارند ، سطح سوادشان ، به شدت از معدل هوشمندی نخبگان کشور پایین تر است . پس ای هوشمندان برکنار ، برای کشور خود ، برای مردم خود ، دست بکار شوید .

من خود صمیمانه و خیرخواهانه ، چند پیشنهاد ابتدایی را که بسیار ضروری و شدنی است از باب شروع بحث ، می نگارم . و از همه مسئولین کشورمان تقاضا دارم فراتر از مراودات رسمی ، به این مراوده دوستانه اعتنا کنند . باورم براین است که مسئولین ما ، گاه آنقدر خود را گرفتار هیچ کرده اند که فرصتی برای عبور از گرفتاری های مسلم پیش پا ، ندارند .

ما ، آنچه شرط بلاغ است ، با بزرگان کشور می گوییم . و در این ارائه راه ، خدای خوب را بر درستی نیت خود گواه می گیریم . ما برانداز نیستیم . ما خارجی نیستیم . گناه ما این است که سرزمین و فرهنگ سرزمین خود را بسیار دوست می داریم .

و اما من شخصا برای برون رفت از این مخمصه هولناک ، مخمصه ای که دوستان برسرکار ، اصرار برنادیده گرفتنش دارند ، پیشنهاد می کنم :

- به دلیل این که در دنیای عقلای امروز ، هیچ کشوری پیدا نمی شود که این همه شبکه صدایی و سیمایی دولتی داشته باشد و در تامین پولی و محتوایی آن نیز سخت به مضیقه بیفتد ، پیشنهاد می کنم : بجز یک یا دو شبکه رادیویی و تلویزیونی ، ما بقی شبکه ها را به رقابتی از دوستان خودی حتی ، بسپریم . این عمل ما باعث می شود ما به شمار کشورهایی بپیوندیم که به عقل جمعی مردمشان احترام می گذارند . و حتما نیز از برکات این رفتار درست خود بهره ها خواهیم برد .

- پیشنهاد می کنم : طیف جدیدی از امامان جمعه جوان برسرکار بیایند . روحانیانی که به انصاف و درایت و هوشمندی و قانون اشراف داشته باشند و بدانند : مردم یعنی چه ! امثال عزیزانی چون جنتی و امامی کاشانی را اجازه بدهیم استراحت کنند .

- پیشنهاد می کنم : رهبر عزیزمان ، بخشی از مسئولیت های قانونی خود را که بسیار نیز هستند ، به مجلس یا به هردستگاه قانونی دیگر واگذارند . مثلا هیچ ایرادی ندارد مسئولیت آستان قدس رضوی را بعهده مجلس بسپریم و از او انتظار مراقبت از این دستگاه ماورایی داشته باشیم . که اگر این اتفاق مبارک بیفتد ، ایشان فرصت ناب تری برای احیای مداوای زخم های این نظام خواهند داشت . و همچنین مسئولیت های دیگری که برشانه ایشان گذارده شده .

- پیشنهاد می کنم : فرزندان نظامی این سرزمین ، به سرکار خود باز روند و کار های اقتصادی کشور را به مردم واگذارند . و مثلا به این سئوال پاسخ دهند که آیا اگر سپاه ، به این درجه از هوش اقتصادی دست نمی یافت اما در عوض داستان رقت بار اعتیاد و قاچاق را ریشه کن می کرد بهتر و مفید تر و مردمی تر و صالح تر و بایسته تر و خدایی تر نبود ؟ بچه درد می خورد بدست آوردن یک چیز معمولی و از کف دادن صد چیز ارزشی !؟

- پیشنهاد می کنم : از مردم آسیب دیده در جریان این روزهای پس از انتخابات دلجویی شود . مردم آنقدر انسانند که مقصرین این وقایع را ببخشایند .

- پیشنهاد می کنم : نشان بدهیم که به آزادی عقیده معتقدیم و شعارش را نمی دهیم . و نشان دهیم این ابراز عقیده فرد مخالف ، از مسلمات اسلام است . راه بستن بر ابراز عقیده و نظر مخالفان ، راه بستن به خود خداوند است . راه بستن بر بشارت الهی است . آنجا که خدای خوب به رسول گرامی اش می فرماید : به بندگان من بشارت ده . آنانی که اقوال گوناگون را می شنوند و بهترین ها را بر می گزینند . رفتار جمهوری اسلامی در منع ابراز عقیده های گوناگون ، آیا علنا سد کردن مسیر تحقق این آیه از احکام الهی نیست ؟

- پیشنهاد می کنم : از سر مدارا و همراهی ، زندانیان سیاسی اخیر را که عمدتا جز ابراز عقیده مخالف جرمی نداشته اند ، که البته عقاید آنان به ذات عقیده ما بسیار نزدیک است ، آزاد کنیم و از آنان بخاطر ماهها زندانی شدن و بخاطر بدخلقی هایمان پوزش بخواهیم . اینان آنقدر مرد هستند که به چهره های عبوس ما لبخند بزنند و برای عاقبت بخیری ما دعا نیز بکنند .

- پیشنهاد می کنم : یک فکر اساسی برای اقدامات آقای احمدی نژاد بکنیم . در یک قلم به این سئوال پاسخ بدهیم که سفرهای استانی ایشان ، چه اندازه در رکود آن استان ها – به قدر تعطیلی مردم در روزهای استقبال – و چه اندازه در عملی شدن وعده هایی که می توانست بی سروصدا صورت گیرد ، و البته جزو وظایف بدیهی دولت ها ست ، سهم داشته است .

- و در همین ارتباط ارزیابی کنیم ببینیم رجزهای ایشان چه میزان از سرمایه های کشور را به خارج از کشور انتقال داده است .

- و باز پاسخ دهیم داستان هسته ای ، آنهم با حاشیه ها و مختصاتی که در این سالها مرتکب شده ایم ، چه دستاورد ممتاز و چه ضایعاتی داشته است . و از ارائه آمار درست به مردم پرهیز نکنیم .

- پیشنهاد می کنم مهلکه خودی و غیر خودی را به دره ای عمیق اندازیم و به مردم خود اعتماد کنیم و متعمدانه یک آدم بی نماز و بی ریش را که به کارهای تخصصی وزارت نیرو اشراف دارد ، برسرکار این وزارتخانه گذاریم . وزارت نیرو را کاملا از باب مثال آوردم .

- به مردم ، به ارتشی ها ، به کارمندان ، به مدیران خود بگوییم : آّهای ای همه شما ، از همین فردا بیایید و خودتان باشید . ما نه از شما ریش می خواهیم نه حدیث بلد بودن نه نماز . ما از شما می خواهیم برسرهر کاری که هستید درستکار باشید . همین . دروغگو و دزد نباشید .

- در کار مجلس مطلقا دخالت نکنیم . و داستان نظارت استصوابی و اینجور قضایای غیر اسلامی و غیر عقلانی را حذف کنیم .

- دستگاه قضایی خود را که از اسلام فاصله اساسی دارد ، فعلا با مقدرات موفق دیگران – حتی غربی ها – پیش ببریم تا یک فرصتی که بتوانیم باز تعریف عدالت علوی را به انجامی درست برسانیم .

- در گماردن مدیران لایقی که مخالف ما هستند تردید نکنیم . و بهمین روند : از برکناری مدیران همگنی که چیزی بارشان نیست شرم نداشته باشیم . انجام این مهم ، عین خداخواهی است . و عکس آن ، عین شرک است . اگر که دوست داریم همه چیز را به خدا و شرک بند کنیم .

حالا این شما و این پیشنهادات شما . تقاضا دارم از ناسزا و از پیشنهادهای نشدنی پرهیز کنیم . من به برکت این نوشته اطمینان دارم . اطمینان دارم راهکارهای پیشنهادی ما ، چه بسا روزی روزگاری ، سنگی از پیش پا بردارد . آنجا که نامی از ما نیست اما اندیشه ما و آن راهکار ما حیات داشته و راهگشایی می کند . پیشنهاد های ما ، اگر اقبالی نیز در توجه و پذیرش مسئولانمان نداشته باشد ، حداقل در پیشگاه خدای متعال و مردم شریفمان ثبت می گردد . یاعلی مدد!

برگرفته از وبلاگ [گاه نوشت محمد نوری زاده]

مصاحبه با مهاجرانی :از صحنه بيرون برويد تا ما حکومت کنيم!

دکتر عطاءالله مهاجرانی، وزير فرهنگ و ارشاد دولت اصلاحات و نويسنده و قرآن‌پژوه معاصر، در مصاحبه‌ای اختصاصی با موج سبز آزادی درباره چرايی احکام سنگين صادره برای فعالان سياسی و استفاده حکومت‌گران ايران از خشونتی تمام عيار برای سرکوب جنبش سبز سخن گفت. او معتقد است رهبری و سپاه تحليل روشنی از شرايط جامعه نداشتند و هنوز هم قادر به تحليل وضعيت نيستند. گمان آنان بر اين بود که اعتراضات مردمی به نتايج مخدوش انتخابات را می‌توان سريع تحت کنترل درآورد، اما وقتی نتوانستند به سرکوب خشونت‌اميز متوسل شدند. وزير ارشاد دولت اصلاحات، صدور احکام سنگين را نيز برای ايجاد ترس و انفعال ميان فعالان سياسی می‌داند و معتقد است حاکميت با اين احکام اين پيام را به فعالان اصلاح‌طلب می‌فرستد که از صحنه بيرون برويد تا ما حکومت کنيم.شرح اين مصاحبه و چشم‌انداز جنبش سبز از ديدگاه اين دولتمرد و متفکر اصلاح‌طلب را در اين خبر بخوانيد:

جناب آقای مهاجرانی، خيلی‌ها برای توصيف دولت برآمده از انتخابات دهم از واژه کودتا استفاده می کنند. آيا شما با کاربرد اين واژه موافقيد؟



به نظرم می توان برای واژه کودتا گستره و ژرفای متنوعی را تعريف کرد. کودتا به اصطلاح يک مفهوم مشکک است. مردم ايران در انتخابات شرکت کردند. يک نهاد نظامی با دستور نتيجه انتخابات را تغيير داد. يعنی بر خلاف اراده ملت رييس جمهور و دولتی بر مردم تحميل شد. از اين زاويه می توان تعبير کودتا را به کار برد. در واقع تغيير دولت توسط نيروی نظامی و امنيتی. البته به دليل ساختار ويژه نظام جمهوری اسلامی که نيروهای مسلح تحت فرماندهی رهبر انقلاب است. جهت کودتا تغيير حکومت نبود. بلکه تغيير دولت بود. صد البته از اين پس که مزه تغيير دولت در کام سپاه شيرين شده است دور از انتظار نيست که سپاه در انديشه و طرح و برنامه برای ولی فقيه بعدی هم باشد. تخريب همواره چهره آيت الله هاشمی رفسنجانی و مراجع تقليد مقدمه چنان طرح و برنامه‌ای است.

به نظر شما اساسا چرا حکومتگران ايران اين بار ترجيح دادند با سرکوب نظامی خشن و گسترده اين جنبش را در نطفه خاموش کنند؟ آيا آن ها به هزينه های گسترده برخوردهای خشونت آميز خود در سطح بين المللی واقف نبودند يا بودند و برای حفظ قدرت حاضر به پذيرفتن بحران شديد مشروعيت شدند؟
به نظرم رهبری و سپاه تصوير روشن و دقيقی از مسائل پيش رو نداشتند. گمان می‌کردند تغيير نتيجه انتخابات و تحميل رييس‌جمهور و دولت تقلبی ظرف يکی دو هفته جمع می‌شود و مردم هم فراموش می‌کنند و کانديداها هم از صحنه به کناری می‌روند. کشورهای منطقه و اروپا و آمريکا هم که در جستجوی منافع خودشان هستند. اتفاقا آن‌ها دولت ضعيف را بيشتر می‌پسندند. مقاومت مردم و استقامت آقايان موسوی و کروبی و خاتمی، استقامت و حضور تعيين‌کننده دانشگاه‌ها و دانشجويان، اعلام نظر متفکران و مراجع تقليد، ساماندهی شبکه عظيم مردمی اطلاع رسانی، خواب خوش کودتاگران را آشفته کرد. از اين رو شاهد نوعی چند گانگی در مواضع آن‌ها هستيم. به عنوان نمونه آيت‌الله خامنه ای در تازه‌ترين اظهار نظر از آيت الله هاشمی رفسنجانی و روسای قوا حمايت و از به کار بردن واژه منافق انتقاد کرده است. روزنامه کيهان از آن کيست و خبرگزاری فارس و رجانيوز را چه کسانی اداره می کنند؟ درباره مشروعيت هم ظاهرا حکومت و نظريه پردازانش حرف نسبتا تازه ای را با صدای بلند مطرح می‌کنند. می‌گويند مشروعيت ولی فقيه ربطی به مردم و خبرگان ندارد. ايشان هستند که سرچشمه مشروعيت هستند. وقتی فردی را به عنوان رييس جمهور تنفيذ می کنند ديگر سخنی باقی نمی ماند. يوسفعلی مير شکاک هم گفته است بايد جمهوريت را به نفع شهريار و آئين شهرياری منتفی کرد.

تعداد زيادی از فعالان سياسی در شوهای اعترافی حضور پيدا کردند و اين روزها هم شاهد صدور احکام سنگين قضايی اعم از شلاق و تبعيد و حبسهای طولانی مدت برای آن ها هستيم. علت صدور اين احکام سنگين چيست؟ به نظر شما اين روند به همين صورت ادامه خواهد يافت؟
می خواهند هزينه فعاليت سياسی را آن چنان بالا ببرند تا فعالان سياسی از صحنه کنار بروند و جا برای نورسيدگان روييده بيشتر باز شود. وثيقه ها و مدت زندان و يا محروميت هميشگی از حقوق سياسی و اجتماعی پيامش همين است. از صحنه بيرون برويد تا ما آسان حکومت کنيم. مقاومت اکثريت قريب به اتفاق زندانيان- آنانی هم که به هر دليل سخنانی گفتند که به کام آقايان شيرين بيايد، پس از آزادی با دقت و طرافت پيام دادند که نقش بازی کرده اند. حجاريان گفت " چون او نقشش را بهتر بازی کرده زودتر آزاد شده است!" ديدار آقايان خاتمی و کروبی از آقای ابطحی هم پيامش اين بود که کسی اعترافات دوره زندان و گفتگوی در حياط اوين را جدی نمی گيرد. به عبارت ديگر شاهد مقاومت و استقامت رهبران و چهره های شاخص جنبش سبز ملت ايران هستيم. بيانيه شماره ۱۵ مهندس موسوی آخرين نشانه چنين حضور و مقاومتی تا به امروز است.
حتما فشارهای ديگری هم خواهد بود. در شيراز و استان فارس طلبه های مدرسه علوم دينی آيت‌الله سيد علی محمد دستغيب از همه ادارات و مراکز و مدارس رانده می شوند. آيت الله العظمی منتظری درس و بحثشان تعطيل و حسينيه شان توقيف است.
اما به رغم مدعيانی که منع عشق می‌کنند نهضت سبز ملت ايران زنده، گسترده و هر روز ژرفای بيشتری می يابد. اصلها ثابت و فرعها فی‌السما. وقتی متفکری مثل استاد محمد رضا حکيمی از سر درد می گويد. در کشور ما انسان در خيابان ها سرگردان است و انسانيت در کتاب ها، پيداست. در چنين زمان و مکانی ديگر سخن از مهرورزی دولت تقلبی چه اعتباری خواهد داشت؟ از طرف ديگر بايست بپذبريم که مبارزه و مقاومت در برابر استبداد و کسب آزادی و مردمسالاری حقيقی، امری موقتی و آسان ياب نيست. به تعبير نلسون ماندلا:" راه طولانی تا آزادی" در برابر ماست.

به طور کلی با اين ميزان سرکوبی که صورت گرفت، اگر واقع گرايانه بخواهيد بنگريد. چشم انداز جنبش سبز را چگونه می بينيد؟
نمی خواهم در داوری شتاب کنم. اميدوارم که تصميم گيرندگان و نظام به اين تدبير و عقلانيت برسند که با مشت آهنين نمی توانند، بحران را برطرف کنند. به تعبير حجه الاسلام محمد مطهری بايست مساله را حل کنند و نه جمع. تا به حال نتوانسته اند مساله را جمع کنند. ديديد رييس آگاهی پليس تهران که می خواست دست قطع کند! آگاهانه عزل شد. فرض کنيم احزاب را منحل کنند. دانشگاه ها را چه می کنند؟ با اجتماع مردم در مناسبت های دينی و آئينی چه می کنند؟ تعطيل مطبوعات موجب توقف اطلاع رسانی شد؟
انحصاری بودن صدا و سيمای حکومتی ، معنی اش اين است که مردم فقط صدا و سيما را می‌بيينند؟ کم تا به حال ديش‌های ماهواره را جمع کردند؟ پيداست وقتی مردم به رسانه های حکومتی و توجيه کننده تقلب و تزوير در انتخابات اعتماد نداشتند؛ خود در پی خبر و اطلاع و تحليل و تفسير بر می ايند. حکومت اگر پشتوانه مردمی و ملی خودش را از دست بدهد، ارعاب تداومی ندارد. گفته اند، حرکت قسری، يعنی حرکت مبتنی بر اعمال زور دير پا نخواهد بود.

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

سعید مرتضوی کجاست ؟

یک نام بر پیشانی فجایعی که طی یک دهه گذشته در ایران رخ داده است، به چشم میخورد. این نام البته از آن دو نفر است: معاون وزیر اطلاعات در دوره فلاحیان و دیگری دادستان تهران؛ سعید امامی و سعید مرتضوی!

شباهت این دو، تنها در نام آنها نیست، در جنایاتی که در حق ملت و کشور ایران مرتکب شده اند نیز هست.

برای شمارش فجایع این دو باید تاریخ دو دهه اخیر را به دقت خواند و مو به مو از جنایاتشان نام برد که در این فضا نمی گنجد و از حوصله این بحث خارج است، اما شاید تنها چند نمونه از فجایعی که این دو سعید آفریدند که ذهن ها به خوبی آنها را به خاطر دارد برای مثال کافی باشد، یکی بمبگذاری در حرم امام رضا (ع) در روز عاشورای حسینی در 30 خرداد 1373، سازماندهی ترورهای خارج از کشور در دوره وزارت فلاحیان در اطلاعات یا فاجعه قتل های زنجیره ای که این روزها مصادف است با سالگرد سلاخی وحشیانه مرحوم فروهرها و همینطور قتل زهرا کاظمی و فاجعه کهریزک نام این دو سعید را برای همیشه در ذهن ملت ایران حک کرده است.

گرچه اولین سعید نامی آشنا برای مردم نبود و تنها زمانی شهره خاص و عام شد که سر از زندان درآورد و کمی بعد خبر "سرکشیدن داروی نظافت" و مرگ او در بحبوحه پرونده قتل های زنجیره ای رازهای بسیاری را در خاک مدفون کرد تا بخش مهمی از تاریخ امنیتی - اطلاعاتی کشور و نام عاملان و عامران قتل های وحشیانه زنجیره ای همچنان در پرده بماند...؛ اما با سعید دوم برخلاف همنام او، همه از همان ابتدای مسئولیتش بخوبی آشنا شدند.

هرچه سعید امامی به واسطه شغلی که داشت، نامش در جنایاتی که خلق میکرد، مخفی می ماند، اما ولع قدرت و شهرت سبب شده بود تا با سعید مرتضوی - از همان سالها که همنام او در خفا به نام "حفظ امنیت ایران" علیه شهروندان و ایرانیان جنایت می کرد- همه آشنا شوند و نام او را به خاطر بسپارند.
این دو سعید اما شباهت دیگری نیز احتمالا خواهند داشت که بسیاری را نگران کرده است: عاقبت کار آنها!

***

با برگزاری انتخابات ایران و فجایعی که پس از آن به بار آمد، به خصوص افشای آنچه در بازداشتگاه مخوف کهریزک رخ داد، نام سعید مرتضوی دوباره برسر زبان ها افتاد.

گرچه در ده سال گذشته نام او در کنار عناوینی همچون "جلاد مطبوعات" و "قاتل زهرا کاظمی" در میان مردم همواره مطرح بود، اما اینبار عنوان "متهم اصلی پرونده کهریزک" را دوستان و همفکران سعید مرتضوی به او اعطا کردند و بازی آخر دادستان تهران از همینجا آغاز شد.

سعید مرتضوی که در تمام این سالها – حتی در سال 83 و پس از انتشار گزارش هیات منتخب رییس جمهور وقت مبنی بر دست داشتن او در قتل زهرا کاظمی- هرگز خود را ملزم به پاسخ و توضیح ندیده بود، با شدت گرفتن زمزمه نام خود تحت عنوان "متهم کهریزک" تلاش گسترده ای را آغاز کرد تا طبق روال این سالها از قانون فرار کند؛ اما اینبار نتوانست.

دادستان تهران که با 42 سال سن، هفت سال بر این مسند تکیه زده بود، در تاریخ هشتم شهریورماه 1388 رسما اختیارات خود را از دست داد و از مقام خود عزل شد. گرچه در ظاهر "معاونت دادستان کل کشور" صندلی جدید مرتضوی شد، اما این فقط ظاهر قضیه بود؛ بسیاری آن را خلع ید و راندن او از عرصه مدیریت قضایای پس از انتخابات تحلیل کردند. حقوقدانان نیز تصریج داشتند که براساس قانون، معاونت دادستان کل، در عمل از اختیارات و نقش دادستان تهران برخوردار نیست.

آخرین بار چه کسی سعید مرتضوی را دید؟!
پایان سعید مرتضوی اما بدینجا ختم نشده است. آخرین حضور رسمی دادستان معزول تهران در محافل رسمی به مراسم تودیع او بازمیگردد. یعنی در روز چهاردهم شهریورماه که شرح مبسوطی از خدمات خود در طول دوران خدمت ارائه داد و اعلام کرد که حاضر است تجربیاتش را در اختیار دادستان جدید قرار دهد.
پس از آن سعید مرتضوی تنها دو حضور"مجازی" داشته است! اولی، مصاحبه با یکی از سایت های نزدیک به دولت در تاریخ دوازدهم مهرماه است - علیرغم اینکه قرار بود مشروح این گفتگو بعدا منتشر شود اما تاکنون این اتفاق نیافتاده- و دومی به یکروز بعد از انتشار این مصاحبه برمیگردد که جوابیه بلندبالایی در واکنش به اظهارات اصولگرایانی که او را متهم به سرپیچی از دستو رهبری در تعطیلی کهریزک میکردند، در سایت بولتن منتشر ساخت.

از آن تاریخ تاکنون، یعنی از سیزدهم مهرماه تا امروز هیچ خبری از دادستان معزول تهران نیست! او در هیچ محفل رسمی حضور پیدا نکرده و هیچ خبر و اظهارنظر رسمی و غیررسمی از او منتشر نشده است.

اگر ده سال قبل اصرار سیدمحمدخاتمی، رییس جمهور وقت منجر به پیگیری ماجرای قتل های زنجیره ای و برملا شدن نام و نقش سعید امامی شد، امروز فشار رسانه ها و افکار عمومی از یکسو و کشته شدن فرزند یکی از اصولگرایان صاحب نام در زندان کهریزک از سوی دیگر، کودتاگران را ناگزیر از سوزاندن یکی (یا بیشتر) از مهره های خدوم! خود کرده است.

ده سال پیش، نام سعید امامی به عنوان متهم قتل های زنجیره ای، با انتشار خبر "سرکشیدن داروی نظافت" و خودکشی او رسانه ها را فراگرفت. تا پیش از آن افکار عمومی حتی از بازداشت فردی به نام سعید امامی هم مطلع نبود.
در روزهای اخیر غیبت مرتضوی و بیخبری از او نگرانی ها از همسانی سرنوشت او با همنام خود سعید امامی را در ذهن متبادر می کند.

این ترس در مورد سعید مرتضوی نیز قوت گرفته که مبادا در یکی از این روزها، در حالی که افکار عمومی پس از افشای خبر مرگ پزشک وظیفه کهریزک بار دیگر نسبت به این موضوع ملتهب شده و در انتظار معرفی و محاکمه متهمان جنایات کهریزک است، پس از مدتها بیخبری از معاون دادستان کل کشور، ناگهان خبر خودکشی او در رسانه ها منتشر شود!

پیش از این خبرهایی مبنی بر احضار مرتضوی و بازجویی از او منتشر شده بود، اما پرده نشینی این روزهای مرتضوی، باعث شده که گمانه زنی ها در مورد شباهت سرنوشت این مهره سوخته با سعید امامی شدت یابد.

به گزارش نوروز، این نگرانی ها با اظهارات یک شاهد عینی مبنی بر حضور مرتضوی با لباس زندان در اوین، قوت یافته است.

این شاهد عینی اطمینان دارد که مرتضوی را در بند 209 زندان اوین دیده است. برخی دیگر از آزادشدگان نیز میگویند که در بازجویی ها از بازجوی خود شنیده اند که مرتضوی نیز در بند209 است.

اگر اظهارات بازجویان که اصولا نباید به آنها استناد کرد را کنار بگذاریم، در صورت درست بودن اظهارات این شاهد عینی که به تازگی از زندان اوین آزاد شده است، جای این سئوال باقی است که چرا مسئولان امر قضا در صورتی که سعید مرتضوی را بازداشت و به زندان انداخته اند، این موضوع را از مردم پنهان نگاه داشته اند؟! اگر مرتضوی مجرم است و در بند، چرا نباید به مردم معرفی شود؟

اگر هم اظهارات این فرد براساس خطای دید او از زیر چشمبند بیان می شود، چرا پس از گذشت چند ماه هنوز مراجع رسمی حتی یکنفر را به عنوان متهم محرز این پرونده معرفی نمی کنند؟ و چرا بعد از چندماه و تعویق پنج باره، گزارش کمیته ویژه مجلس درخصوص جنایات کهریزک در صحن علنی قرائت نمیشود و به اطلاع مردم نمیرسد؟

آنچه این شاهد عینی بر آن اصرار دارد، چه درست باشد، چه نباشد، رافع وظیفه مسئولان قضایی در معرفی و محاکمه متهمان پرونده کهریزک نیست و با این روند افکار عمومی حق دارد نگران این موضوع باشد که پرونده جنایات کهریزک نیز به سرنوشت قتل های زنجیره ای دچار شود

همزمان با اتهامات سپاه به ناجا:اتهامات جدید ناجا به پزشک کهریزک

همزمان با اتهامات سپاه به ناجا
اتهامات جدید ناجا به پزشک کهریزک

در حالی که هر روز اطلاعات تازه ای در خصوص مرگ دکتر رامین پوراندرجانی، شاهد مهم جنایات کهریزک، منتشر می شود، متهمان اصلی این جنایات به بیان ادعاهای شتابزده در خصوص مرگ مشکوک این پزشک جوان ادامه می دهند.

روز گذشته اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی تهران، در جمع خبرنگاران با اصرار برخودکشی رامین پوراندر جانی، از فشارهایی که متوجه این پزشک جوان شده بود صحبت به میان آورد و گفت: اتهامی که به پزشک کهریزک وارد بوده این بود که وی در رسیدگی به بیمار خوب عمل نکرده است.

به نوشته ایلنا، فرمانده نیروی انتظامی در گفتگو با خبرنگاران برای دومین بار طی مصاحبه های اخیر خود، به احضار به دادسرا و تهدید پزشک کهریزک اذعان کرد. فرمانده نیروی انتظامی در ادامه اما پاسخ به هر گونه سوال در مورد پرونده مرگ پزشک کهریزک را بر عهده قوه قضائیه گذاشت و گفت: در این خصوص همه چیز در اختیار قاضی پرونده می باشد و نتایج پزشکی قانونی نیز باید اعلام شود که این نتیجه نیز زمان می برد.
این اظهارات در شرایطی منتشر می شود طی روزهای اخیر اطلاعات جدیدی از سوی خانواده این پزشک قربانی و دیگر منابع مطلع در اختیار افکار عمومی قرار گرفته که نشان می دهد که شاهد مهم جنایات کهریزک بعد از افشای بخشی از این جنایات برای کمیته حقیق یاب مجلس، بویژه در مورد محسن روح الامینی، از سوی اسماعیل احمدی مقدم و احمدرضا رادان جانشین وی تحت فشار قرار گرفته بود.
قابل ذکر است که خانواده و نزدیکان مرحوم پور اندرجانی و همچنین دکتر پزشکیان، وزیر بهداشت دولت اصلاحات و نماینده فعلی مردم تبریز در مجلس، فرضیه خودکشی وی را رد کرده اند و از سوی دیگر، با توجه به اظهارات ضد و نقیض مسئولان جنایات کهریزک، فرضیه قتل در سطح افکار عمومی قوت گرفته است.
در حال حاضر به گفته مسئولان رسیدگی به حوادث بعد از انتخابات، پرونده کهریزک یک صد شاکی و هشت متهم دارد.



تلاش برای مختومه کردن یک پرونده دیگر
همزمان با تلاش فرماندهان نیروی انتظامی در انکار مسوولیت خود در جنایات کهریزک، برخی از فرماندهای نظامی نیز سعی در انکار مسوولیت خود در حمله صبحگاه 25 خردادماه به کوی دانشگاه تهران و انداختن مسوولیت آن به گردن ناجا دارند.
درتازه ترین مورد از این نوع اظهارات، روز گذشته فرمانده سپاه محمد رسول الله تهران گفت: درماجرای حمله به کوی دانشگاه سپاه و بسیج هیچ مسئولیتی نداشتند.

به نوشته پارلمان نیوز سردار همدانی در این خصوص مدعی شد: طبیعی است با عناصری که خودسر و بدون مجوز نیروی انتظامی و بسیج وارد عمل شدند حتما برخورد می شود که البته این موضوع خواست و مطالبه مردم است.
این فرمانده سپاهی با اظهار بی اطلاعی از حمله به کوی دانشگاه سه روز بعد از برگزاری انتخابات، گفت: این
حادثه در زمانی اتفاق افتاده که مسئولیت امر با نیروی انتظامی بود.
در حمله 25 خردادماه نیروهای بسیج به خوابگاه داشنگاه تهران، دست کم صد دانشجو زخمی شدند که اغلب بازداشت شدگان به یک زندان امنیتی در طبیقه چهارم زیرزمین وزارت کشور انتقال داده شده و در آن جا مورد شکنجه قرار گرفتند.
اگر چه بعد از حوادث انتخابات کمیته ای در مجلس شورای اسلامی برای رسیدگی به این حادثه تشکیل شد، اما تاکنون این کمیته هیچ گزارشی را در خصوص رسیدگی های خود منتشر نکرده است.
این در حالی است که تشکل های دانشجویی آمر اصلی حمله به کوی دانشگاه را حسین طائب فرمانده بسیج تهران می دانند.

از سوی دیگر، مسئولان نیروی انتظامی از عدم شرکت خود در این حمله خبر داده اند و این در حالی است که سپاه، دیروز مسئولیت این حمله را با نیروی انتظامی دانسته است.

پاسخ کروبی به اژه ای و عسگراولادی : کروبی بیدی نیست که به این بادها بلرزد





درپی اظهارات اخیر دادستان محترم کل کشور و آقای حبیب عسگراولادی مسلمان، مهدی کروبی، دبیرکل حزب اعتماد ملی در گفتگو با خبرنگار تغییر به برخی شبهه‌افکنی‌ها پاسخ داد و تاکید کرد پاسخ سایر مطالبی که برخی دیگر از آقایان مطرح کرده‌اند را به‌زودی خواهم داد.

رییس مجلس ششم در ابتدای این گفتگو با تاکید بر آن‌که مایل نبودم برخی موارد در جامعه مطرح شود و پاسخ اظهارات نامربوط برخی را بدهم، گفت: اما تکرار مباحثی که منجر به انحراف افکار عمومی می‌شود و یا گاها از آن بوی تهدید می‌آید، مرا علی‌رغم میل باطنی مجبور کرد تا یک‌سری مطالب را برای تنویر افکار عمومی مطرح کنم. هم‌چنان که پاسخ دو مورد را در این گفتگو و دو مورد دیگر را در آینده خواهم داد.



صاحب‌امتیاز روزنامه توقیف‌شده اعتماد ملی، سپس به اظهارات آقای محسنی اژه‌ای، دادستان محترم کل کشور اشاره کرد و اظهار داشت: اصلا بنا نداشتم وارد این مساله شوم، اما دیدم ایشان چندین‌بار به موضوع آزارجنسی پرداخته و اظهار داشته‌اند «موضوعاتی که سراسر کذب و دروغ بوده و حتی یک‌درصد هم وجود خارجی و حقیقت نداشت، قبلا موضوع سعیده پورآقایی اعلام شد و به‌عنوان نمونه دختری که نه، تنها دختر خانواده بود، نه خانواده شهید بود، نه کشته شد و نه اهل فعالیت سیاسی بود و نه چهار دایی شهید داشت، به‌عنوان یکی از چهره‌های مورد تجاوز و شکنجه و قتل معرفی گردید. حال این‌که کل این‌ها سناریوی ساختگی و مجعول بود و باز باید دید چه کسانی و با چه انگیزه‌هایی این سناریو را طراحی و تبلیغاتی کرده‌بودند».

مهدی کروبی دررابطه با موضوع آزار جنسی و اسناد ارائه‌شده درادامه افزود: بعد از انتشار اخبار مربوط به آزار جنسی، دوجلسه با مسئولین دستگاه‌های قضایی داشتیم و چند عدد سی‌دی که حاوی اطلاعات و اظهارات برخی از آسیب‌دیدگان بود، به کمیته سه‌نفره قوه قضاییه ارائه شد. در جلسه اول به‌طور گذرا و تلویحی، اشاره‌ای به اسم خانم سعیده پورآقایی کردم. اما چون مطمئن نبودم، فقط خواستم به آقایان هشدار داده‌باشم. به‌خصوص آن‌که به من خبررسید که جنازه خانم پورآقایی به‌وسیله شخصی از ریاست‌جمهوری که از نزدیک‌ترین افراد به احمدی‌نژاد است، تحویل خانواده شده‌است. این خبر، موجب شک و تردید من شد. درفاصله بین جلسه اول و دوم فهمیدم این قضیه صحت ندارد. فلذا در جلسه دوم که آقایان پرسیدند خبر جدیدی داری یا نه، متوجه منظورشان شدم و گفتم قضیه خانم پورآقایی صحت ندارد و می‌گویند زنده است و البته وابسته به خانواده شهید نیز نمی‌باشد. همان‌طور که آقای محسنی اژه‌ای نیز اشاره کردند.

مهدی کروبی در ادامه با اشاره به این نکته که آقای دادستان محترم در روزنامه‌ای، ۲۰۰سطر در خصوص موضوع خانم پورآقایی اظهار نموده و از سایر مستندات ارائه شده به‌صورت سطحی عبورکرده‌است، گفت: به‌نظر من همه این‌ها یک سناریوی ساختگی بوده و می‌توانید به اظهارات خواهر ناتنی خانم پورآقایی پس از خروجش از کشور مراجعه کنید و قضایای مربوطه دنبال کنید. باهمه این موارد، سوالم از آقای محسنی اژه‌ای دادستان محترم کل کشور آن است که چرا درخصوص سایر مستندات اشاره‌شده اظهار نظر نمی‌کنند؟

رییس مجلس ششم ادامه داد: در جلسه دوم، به هیات سه‌نفره گفتم یکی از سی‌دی‌ها حاوی مطالبی از سوی خانمی است که بسیار تکان‌دهنده و دلخراش است. این خانم وضع روحی خوبی ندارد و اظهار داشته که اگر این خبر به اطلاع خانواده‌اش برسد، خودکشی خواهد کرد. به آقایان گفتم قضیه این خانم، که مربوط به آزارجنسی در زمان دستگیری است و اتفاقا راجع‌به دخترخانم دیگری نیز همین موارد را بیان می‌کند، بحرانی است و شرایط مناسبی ندارد. اگر می‌خواهید، ببریدش جایی امن و تحقیقات لازم را انجام دهید، اگرنه ما می‌آوریمش اینجا تا کار پیگیری شود و آبرویش محفوظ بماند و وضعش از این خراب‌تر نشود.

دادستان محترم کل کشور در این خصوص نگفتند که تکلیف این خانم چه شد، زنده است، مرده‌است. به نظر من آقای محسنی لازم نیست این‌قدر به کلیات بپردازند، ایشان بیایند به‌طور مشخص درخصوص این خانم اظهارنظر کنند که الان چه وضعیتی دارند، دروغ گفته، راست گفته و درحال حاضر کجاست؟ چراکه دفتر ما را هم پلمپ کرده‌اند و از وی هیچ خبری نداریم.

کروبی در ادامه با اشاره به حضور دادستان محترم کل کشور در صدا و سیما نیز گفت: متاسفانه هرچه تلاش کردیم که نماینده ما هم در این برنامه حضور پیداکنند، آقایان توجهی نکردند و یک طرفه به قاضی می‌روند و سعی دارند با بوق و کرنا کردن در این زمینه، حقایق را به گونه‌ای دیگر جلوه دهند.

مهدی کروبی در ادامه با اشاره به مصاحبه های اخیر حبیب اله عسگراولادی مسلمان اظهار داشت: آقای عسگر اولادی در مصاحبه با روزنامه رسالت آورده است: آقای موسوی خیال می کند جریان سبز را او رهبری می کند و کروبی نیز در آرزوی خودش به سر می برد ولی غافل از این واقعیت هایی است که در خارج از ذهن او می گذرد. اصل مطالب را کسانی از خارج و عوامل شان در داخل مدیریت می کنند که یک قلم مبلغ ۷۷ میلیون دلار و یک قلم جدید مبلغ ۵۵ میلیون دلار از کاخ سفید دریافت کرده و سازمان و ساختار خاص خود را داشته و گوش شان به این حرف ها بدهکار نیست. عسگراولادی با بیان اینکه افکار عمومی ایران کم کم مهیای برخورد معقول و حقوقی با فتنه انگیزی می شود گفت: در حال حاضرشیب معتدل در جریان های سیاسی طی می شود تا همه به این نتیجه برسند که باید چشم فتنه را کور کرد ان شاء الله، … تا آنجایی که من اطلاع دارم آقای موسوی و آقای کروبی به بی مهری ها ادامه می دهند و مورد توجه آمریکا و رژیم صهیونیستی هستند. رییس مجلس ششم در پاسخ به سخنان عسگراولادی مسلمان اظهار داشت: ایشان انسان بزرگوار و شریفی است ، آقای عسگراولادی از مبارزان و زندان رفته های قبل از انقلاب است که سالها با ایشان همکاری در زندان های قبل از انقلاب و خارج از زندان داشتیم.

کروبی در خصوص نحوه همکاری های خود با عسگراولادی در اوایل انقلاب اظهار داشت: در ابتدای انقلاب حضرت امام در جهت تاسیس نهادهای انقلابی برای افراد مختلفی احکام مربوط را که متناسب با سوابق و فعالیت و تجارب افراد بود صادر می فرمودند. به همین مناسبت حضرت امام حکم کمیته امداد را به نام بنده صادر فرمودند که در آن نام آقای عسگراولادی نیز برده شد. سپس آقای آیت الله صانعی از طرف امام به من فرمودند شما یک نفر دیگر را نیز انتخاب کنید. در آن موقع من ابتدا آقای اکبر استادی را معرفی کردم که از مبارزین و جریان خود آقای عسگراولادی بود. آقای عسگراولادی مخالفت کرده و در عوض آقای حبیب اله شفیق را مطرح کردند و از آنجا که من روحیه همکاری داشتم پذیرفتم. بعد از حدود یکسال که کارها را پیش بردیم که (البته در همان موقع نیز موارد مفصلی پیش آمد) حضرت امام به جهت حفظ حرمت خانواده های شهدا تصمیم گرفتند رسیدگی به امور خانواده های شهدا و جانبازان را که زیر نظر کمیته امداد بود از این کمیته جدا و زیر نظر نهادی دیگر مستقر نمایند که ایشان بدون اطلاع بنده مسئولیت بنیاد شهید را بر دوش اینجانب نهاد همچنانکه کارهای کمیته امداد را به اتفاق آقایان ادامه می دادیم.

به دنبال صدور حکم امام که مسئولیت کار بنیاد شهید را به بنده سپرده بودند آقای عسگراولادی و عده ای از همراهانشان برآشفتند و در جلسه ای نیز که در همان زمان برقرار بود بلوا و آشوب کردند که چرا حکم به نام فلانی صادر شده که حتی کار به جایی رسید که من از جلسه بیرون آمدم و گفتم همین الان به جماران (بیت حضرت امام “ره”) رفته و استعفا می دهم که آقایان آمدند و بنده را به جلسه برگرداندند. کروبی ادامه داد: در زمان دولت های آقایان رجایی و موسوی میان دو گروه اختلافات شدیدی وجود داشت که آقای عسگراولادی از چهره های یکی از دو جریان بود. در همان کابینه اول در خصوص وزارت جهاد کشاورزی مباحثی پیش آمد که آقای عسگراولادی مسلمان که از مخالفان وزیر جهاد کشاورزی بود خواستار معرفی شخص دیگری برای تصدی این وزارتخانه شدند. بنده نیز که وسط میدان بودم روزی به آقای عسگراولادی گفتم خوب حالا نظر شما روی چه کسی می باشد؟ ایشان گفتند آقای حبیب اله شفیق، که من یک مرتبه جا خوردم و گفتم آقای شفیق انسان بزرگوار و شریفی هستند ولی کاسب و بازاری است و دانش و تخصص او برای وزارت تخصصی و فنی همچون کشاورزی کافی نیست. چگونه امورات مربوط به این وزارتخانه خاص و حیاتی را که زندگی بسیاری از مردم به آن گره خورده می خواهید به ایشان بسپارید؟ و آیا ایشان می تواند این وزارتخانه را اداره کند که آقای عسگراولادی اظهار داشتند بله، ایشان در دشت قزوین کارهای کشاورزی می کند و محصول بر می دارد. واقعا جا خوردم که این طرز تفکر را در مدیریت اقتصادی و کشاورزی کشور با کاشت خیار و گوجه و برداشت آن یکی می داند.

موضوع سوم و آخری که باید در خصوص آقای عسگراولادی اشاره کنم آن است که در همان اوایل انقلاب که ایشان رییس سازمان اوقاف بودند ، وی در انتخابات مجلس کاندید تهران شده و به مجلس می رود. در همان زمان دو تن از چهره های مشهور که در حال حاضر عضو مجمع روحانیون مبارز هستند به عنوان نمایندگان امام در سازمان اوقاف انجام وظیفه می کردند. با راهیابی آقای عسگراولادی به مجلس با توجه به دو شغله بودن ایشان، نمایندگان امام در اوقاف از آقای عسگراولادی خواستند که از ریاست اوقاف استعفا دهند اما ایشان ریاست اوقاف را که به قول خودش “نفت دوم” کشور است با آن همه تشکیلات عریض و طویل، شغل نمی دانستند و حاضر به استعفا نشد تا در نهایت با استعلام نمایندگان امام در اوقاف از شورای نگهبان آن زمان آقای عسگراولادی مجبور به استعفا شد. در پایان به آقای عسگراولادی با این سن و سال توصیه می کنم که دیگر به بیان اینگونه مطالب نپردازد چرا که هم اکنون در مجمع تشخیص ، کمیته امداد و هیئت منصفه مطبوعات مشغول هستند و با این گونه اظهارات مسیر جدیدتری برای ایشان باز نخواهد شد. علارغم تمامی احترامی که برای ایشان قائلم متاسفم که می بینم ایشان مدافع امام شده و ما همه مخالف انقلاب و امام. با همه این تفاسیر به بیان این موارد بسنده می کنم و از اشاره به موضوع انتخابات های مجالس شورای اسلامی و به خصوص دوره سوم که با انشعاب ما از جامعه روحانیت مبارز و پیروزی جریان منتسب به ما و شکست جریان آقای عسگراولادی و بحث هایی که آن موقع مطرح شد خودداری می کنم و تاثر خود را از این نکته که ایشان که فاقد هر گونه سوابق قضایی است و تلاش دارد نظرات خود را به قوه قضاییه تحمیل کندغافل از آنکه مهدی کروبی بیدی نیست که با این بادها بلرزد.


ارسال

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

دیگران کامنت گذاشتند بلاگر محکوم شد

دیگران کامنت گذاشتند بلاگر محکوم شد

علی بهزادیان‌نژاد، وبلاگ‌نویس به خاطر کامنت‌هایی که بازدید‌کنندگان وبلاگش برای او گذاشته بودند به 6 سال حبس تعزیزی محکوم شد. این حکم کم سابقه در شرایطی صادر می شود که سپاه پاسداران در روزهای بعد از کودتای انتخاباتی با انتشار بیانیه‌هایی، کاربران اینترنت و مدیران سایت‌ها و وبلاگ‌ها را به برخورد "سنگین" تهدید کرده بود. محکومیت بهزادیان‌نژاد نشانگر آن است که این تهدیدها رنگ واقعیت به خود گرفته است.



محکومیت 6 ساله

علی بهزادیان‌نژاد یک برنامه‌نویس است که در وبلاگ خود به نام "نوند" بیشتر به همین موضوع هم پرداخته است. وبلاگ‌نویسی که شاید تنها مساله‌ای که او را وارد متن می‌کند، این است که برادرزاده "قربان بهزادیان‌نژاد" رئیس ستاد میرحسین موسوی است. علی بهزادیان‌نژاد در پی بازداشت‌های گسترده پس از انتخابات، بازداشت شد و اکنون به 6 سال حبس تعزیری محکوم شده است. خبر محکومیت محمدحسین مرادی را وکیل مدافع بهزادیان‌نژاد به وب‌سایت پارلمان‌نیوز گفته است.

بهزادیان‌نژاد به استناد ماده 500 و 610 قانون مجازات اسلامی به این حکم محکوم شده است. به گفته‌ی وکیل وی این حکم به خاطر "کامنت‌های بازدیدکنندگان وبلاگ" او صادر شده؛ حکمی که حداکثر مجازات تعیین شده در قانون مجازات اسلامی است. مرادی در این مورد گفته است: "موکل بنده که پرونده‌اش در دادسرای جرایم رایانه‌ای نیز مورد بررسی قرار گرفته به اتهام تبانی برای برهم زدن امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام به حداکثر مجازات محکوم شده است، هرچند ما به اصل این اتهام‌ها به دلیلی که ذکر شد اعتراض داریم اما باید توجه داشت که موکل بنده با توجه به نداشتن سابقه کیفری و همچنین همکاری مناسب در طول رسیدگی به پرونده می‌بایست به مجازات کمتری محکوم می‌شد در صورتی که حداکثر مجازات برای موکل بنده و همچنین افراد دیگری همچون آقایان لواسانی و عاشوری در نظر گرفته شده است."



وقتی ابراز عقیده جرم است

محکومیت بهزادیان به خاطر نظراتی که دیگران در وبلاگ او مطرح کرده‌اند، در نوع خود بی‌سابقه است. به گفته یک کاربر اینترنت محکومیت این ولاگ نویس در واقع محکومیت "عقاید" کاربرانی است که آنچه رامی‌اندیشیده‌اند در وبلاگ بهزادیان گذاشته‌اند؛ امری کاملا مرسوم در محیط اینترنت.

وکیل بهزادیان‌نژاد در این مورد گفته است: "ما این حکم را عادلانه نمی‌دانیم چرا که اگر به صرف گذاشتن کامنت در یک وبلاگ، صاحب وبلاگ مجازات شود پس آیا می‌توان گفت مخابرات هم به دلیل اینکه سیستم ارسال پیامک را ارائه می‌دهد و برخی افراد پیامک‌هایی با مضامین خلاف قانون ارسال می‌کنند باید مجازات شود؟"

محکومیت کاربران اینترنتی و وبلاگ‌نویسان در چند سال اخیر به شدت افزایش یافته است. همزمان با بهزادیان‌نژاد، امید لواسانی و عاشوری نیز به چنین حکم‌هایی محکوم شده‌اند. امید لواسانی طراح سایت "میرحسین دات کام" هم به 6 سال حبس محکوم شده است. لواسانی 40 روز را در زندان گذرانده بود.

در سال 1383 بسیاری از وبلاگ‌نویسان و کاربران اینترنتی بازداشت و روانه زندان شدند. در میان این بازداشتی‌ها کسانی بودند که به دلائلی مثل آنچه که بهزادیان‌نژاد محکوم شده، بازداشت و در زندان به سر بردند. افشین زارعی یکی از کسانی بود که علاوه بر وبلاگ‌نویسی به خاطر "سند تو آل" کردن از طریق "یاهو مسنجر" 6 ماه را در سلول‌های انفرادی اوین گذراند و به یک سال حبس محکوم شد. حسین رئیسی دیگر بازداشت شده‌ای بود که به خاطر طراحی چند سایت بازداشت و در زندان اوین نزدیک به سه ماه تحت شکنجه‌های شدید در سلول انفرادی بود. وی نیز به چهار سال زندان محکوم و پس از تحمل 10 ماه حبس از زندان آزاد شد. این بازداشت‌ها از طرف "دفتر اینترنت" اجرایی می شود که به دستور داستان وقت تهران قاضی مرتضوی تشکیل و زیر نظر خود او اداره می‌شد.



سپاه علیه اینترنت و کاربران

گروهی که در سال 1383 با نام "دفتر اینترنت" به دستور قاضی مرتضوی تشکیل شده بود، در آخرین روزهای سال 1387 با اعلام بازداشت "تعدادی از مدیران سایت‌ها" که آنان را یک "شبکه‌" از مدیران سایت‌های "مستهجن و ضد دین" معرفی می‌کرد، با نام "گرداب، مرکز بررسی جرائم سازمان یافته" زیر نظر سپاه پاسداران اعلام موجودیت کرد.

چند روز بعد از کودتای انتخاباتی در 27 خرداد ماه، سپاه پاسداران که نقش اصلی در سرکوب‌های مردمی را داشت، با انتشار اطلاعیه‌ای، کاربران اینترنتی ایرانی را متهم کرد که با "دروغ ها و تهمت های ساختگی و سازماندهی شورشها" از طریق اینترنت به "تبلیغ آشوبگری و شایعه پراکنی" دست زده‌اند. سپاه با این تهدید از مدیران سایت‌های اینترنتی خواسته بود مطالبی راکه حاوی تبلیغ آشوبگری و تهدید مردم و شایعه باشد حذف کنند: "در غیر این صورت اقدامات قانونی ما می تواند برای آن‌ها بسیار سنگین باشد."

با اعلام حکم بهزادیان‌نژاد، لواسانی و عاشوری، سپاه به این تهدید خود جامه عمل پوشانده است. پیشتر یک کاربر سایت "بالاترین" نیز که با نام الف.الف از طرف رسانه‌های دولتی معرفی شده بود، در دادگاه‌های نمایشی حضور یافته و به اتهام نشر "طرح خاموشی سبز" در اینترنت محاکمه شده و برای وی کیفرخواست سنگینی قرائت شده بود.

در روزهای بعد از انتخابات بسیاری از وبلاگ‌نویسان و کاربران اینترنت و مدیران سایت‌ها بازداشت و یا مورد تهدید سپاه و دیگر نهادهای امنیتی قرار گرفته اند.

۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

التزام اخلاقی از رادان متهم اول کهریزک

ملاطفت با رادان؛ وثیقه سنگین برای زندانیان سیاسی
التزام اخلاقی از متهم اول کهریزک

یک هفته بعد از اصرار جمعی از مراجع تقلید برای برپائی دادگاه و محاکمه مسببان زندان کهریزک و همزمان با افشای اطلاعاتی که خودکشی پزشک وظیفه زندان کهریزک را زندان زیر سئوال می برد، دادگاه برای سردار رادان که دومین متهم شناخته شده این پرونده است قرار التزام صادر کرد که از نظر حقوقدانان ضعیف ترین نوع قرارهاست.

صدور قرار التزام برای سردار رادان در مورد پرونده ای که حداقل بیش از ۹۰ شاکی خصوصی و حداقل سه مورد قتل دارد، موجی از شگفتی را ایجاد کرده است. آن هم در حالیکه وضعیت مسوول بازداشتگاه کهریزک وهفت نفر دیگری که پس از افشای جنایات این بازداشتگاه دستگیر شده اند، روشن نیست.

به دنبال افشای اذیت وآزاروشکنجه زندانیان در زندان کهریزک که زیر نظر سردار رادان اداره می شد، محمدكاظم بهرامی، رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح در شهریور ماه سال جاری اعلام کرد که تاکنون ۱۰۴ نفر از کسانی که در بازداشتگاه کهریزک آسیب دیده‌اند در دادسرای نظامی حاضر شده و ۹۰ نفر از آنها به طور رسمی شکایت کرده‌اند. او همچنین گفت که درارتباط با این پرونده هفت نفر از "عاملان" وقایع کهریزک بازداشت شده‌اند. به گفته این مقام قضایی، مسوول بازداشتگاه کهریزک نیز که یکی از مقامات انتظامی است در بازداشت به سر می برد.



رادان: مسوول شماره ۱ کهریزک

پس از مرگ محسن روح‌الامینی، فرزند مشاور ارشد محسن رضایی و رئیس سابق انستیتو پاستور ایران، بازداشتگاه کهریزک توجهات بسیاری را به خود جلب کرد. به گفته یدالله عراقی، فرمانده سپاه رسول الله تهران حداقل سه نفر در زندان کهریزک کشته شدند. معروفترین مورد از این سه نفر روح الامینی بود که حتی خشم محافظه کاران درمجلس را نیز به دنبال داشت. به دنبال افشای ماجرای مرگ روح الامینی، حسین علائی، رئیس سابق ستاد مشترک سپاه با انتشار نامه‌ای سرگشاده اعلام کرد که محسن روح‌الامینی، زیر شکنجه جان باخته و به نقل از پدر محسن روح‌الامینی تصریح شد که دهان این زندانی خرد شده بود. اما این موضوع هم باعث نشد مسوولان رویکردشفافی نسبت به بازداشتگاه کهریزک داشته باشند؛ برای نمونه در حالیکه اسماعیل احمدی‌‌مقدم، فرمانده نیروی انتظامی، مرگ زندانیان در این بازداشتگاه به علت "شیوع بیماری" و نه شکنجه را تایید کرده بود، عزیزالله رجب زاده، فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ، در شهریور ماه گفت که هیچ کسی در این بازداشتگاه جان نباخته است و بازداشتی‌ها با حکم قضایی تنها سه روز در این مکان نگهداری شده‌اند.

از سوی دیگر در حالیکه زندانیان کهریزک به صراحت از حضور سردار رادان در جریان شکنجه یاد کرده و حتی گفته بودند وی از همه خشن تر بوده است، درمرداد ماه سال جاری فرمانده نيروي انتظامي كشور حضور سردار رادان در بازداشتگاه كهريزك را شایعه خواند گفت: "شايعات اينچنيني عليه سردار رادان واقعيت ندارد و شأن ايشان اجازه نمي‌دهد كه در بازداشتگاه حضور يافته و اقداماتي را انجام دهد. اين شايعات ساخته و پرداخته رسانه‌هاي جديد هستند."

هر چند سردار احمدی مقدم تصریح کرد که بازداشتگاه کهریزک که تظاهرکنندگان بعد از انتخابات به آنجا فرستاده شده بودند متعلق به نيروي انتظامي است: " اين بازداشتگاه موقت و فوري براي نگهداري مجرمان خطرناك و اراذل و اوباش دستگير شده در طرح امنيت اجتماعي ساخته شده بود. "



رادان: خودم را خسته نمی کنم!

با وجود همه این بحث ها، سردار رادان قائم مقام نیروی انتظامی مرداد ماه در پاسخ به اينكه گفته مي‌شود افراد رديف اول نيروي انتظامي در موضوع بازداشتگاه كهريزك دخالت داشته‌اند، به خود اشاره كرد و گفت: "من كه معمولا با شماها هر موضوعي را در برابر دوربين به استحضار مردم رسانده‌ام، اما موضوع اين است كه شان خودمان را هم‌شان گزارش‌ها و شايعاتي كه اعلام مي‌كنند، نمي‌دانيم. لذا براي آنكه بخواهيم به اين شايعات پاسخ دهيم، خود را خسته نمي‌كنيم."



رادان کیست؟

سرتیپ پاسدار احمدرضا رادان، متولد۱۳۴۲ اصفهان، از اعضای سابق سپاه و ازفرماندهان ارشد نیروی انتظامی کشور وجانشین فرمانده نیروی انتظامی کشوراز سال ۸۷ است. او سابقه فرماندهی نیروی انتظامی در سیستان وبلوچستان وخراسان را نیز درسابقه خود دارد. وی پس از بازنشستگی مرتضی طلایی رییس پلیس تهران که بعدا به شورای شهر تهران پیوست جای وی را گرفت. نام سردار رادان هنگامی بر سر زبان ها افتاد که وی اجرای طرح ارتقای امنیت اجتماعی را به عهده گرفت. کتک زدن افراد مجرم و ریختن به خانه های آنان و آفتابه آویزان کردن از گردنشان و اقداماتی از این دست که تعجب و اضطراب زیادی را در جامعه ایجاد کرده بود از جمله بخش های این طرح بود که در سطح بین المللی انعکاس وسیعی داشت.

مراحل نخستین این طرح بیشتر بر پوشش زنان تمرکز داشت و در مراحل بعدی جمع آوری معتادان و سپس جمع آوری اراذل و اوباش، بازرسی از کارگاه‌ها و فروشگاه‌های لباس و ارایشگاه‌های مردانه، عکاسی ها و... نیز در دستور کار آن قرار گرفت.

به دنبال اجرای این طرح که انتقادات زیادی را در سطح جامعه برانگیخت، سردار رادان چهره خشن و عصبانی خودرا به نمایش گذاشت. فرمانده ای که در دانشگاه امام صادق مدیریت بحران می خواند، آنچنان مورد انتقاد قرار گرفت که در برنامه کوله پشتی فرزاد حسنی در برابر سوالات وی تاب نیاورد و عصبانیت خود را آشکار کرد.

گفتنی ست سردار رادان که در جریان فاجعه 18 تیر و سرکوب دانشجویان نیز دخالت مستقیم داشت، چندی قبل به علت فساد اخلاقی به همراه برخی از همکارانش دستگیر و مدتی را در زندان گذراند اما با وساطت دفتر آیت اله خامنه ای از زندان آزاد و پرونده اش مختومه شد.

ایران آماده دفع حمله می شود!



اخبار منابع اسرائیل و امریکائی
ایران آماده دفع حمله می شود!



سپاه پاسداران در حال حفر صد‌ها سیلوی زیر زمینی‌ پرتاب موشک در غرب و مرکز ایران است که بیشتر آنها تقلبی است. این سیلوها برای رد گُم کردن ایجاد شده اند. همچنین موشک‌های پدافند ضد هوایی غیر واقعی‌ نیز مدل سازی شده و در اطراف این سیلوها مستقر شده اند.

این خبری است که سایت خبری "دبکا" وابسته به اسرائیل منتشر کرده است، اما در پس این خبرها، این واقعیت نیز نهفته است که حاکمیت خطر حمله به ایران را واقعی تشخیص داده و در حال تدارک دفاع در برابر حمله به ایران است.

"دبکا" که اخبار خود را از وزارت دفاع اسرائیل دریافت می کند، پس از مانور مشترک اخیر اسرائیل و امریکا با حضور فرماندهان نظامی دو کشور انجام شد و طی آن پایگاه های فرضی پرتاب موشک بمباران شد، این خبر مربوط به حفر سیلوهای گمراه کننده در ایران را منتشر کرده تا نشان دهد هر دو کشور امریکا و اسرائیل تا چه حد بر فعل و ا نفعالات نظامی در ایران آگاهی دارند.

سپاه پاسداران با سرعت در حال آماده سازی موشک‌های شهاب ۳ و ۴ و سجیل ۲ برای پرتاب است که همین شتاب و سرعت نیز حکایت از پیش بینی قریب الوقوع بودن حمله به ایران دارد.

گفته می شود یک موشک قاره پیما نیز در ایران درحال مونتاژ و ساخت است که بر اساس مدل موشک پاکستانی‌ قوری ۳ ساخته می شود. بُرد این موشک ۳۰۰۰ کیلومتر و سوخت آن جامد است.

آیت الله صانعی: آنها که دروغ می گویندزیر پایشان خالی شده است!



آیت الله صانعی:
آنها که دروغ می گویند
زیر پایشان خالی شده است!



اعضاء انجمن اسلامی دانشگاه هنر در شهر قم با آیت الله صانعی دیدار کردند. در این دیدار آیت الله صانعی با اشاره به خیزی که دولت برای دولتی کردن فعالیت های هنری برداشته گفت:

افزایش و تشدید مشکلات به معنای سلطه و حاکمیت ظلم نیست، بلکه نشانه ضعف است. مطمئن باشید که زحمات و خون دل خوردن های ملت خصوصا دانشگاهیان عزیز به نتیجه خواهد رسید.

دروغ گفتن افراد نشانه ضعف آنان است. امروز بزرگترین مصیبتی که ما با آن روبرو هستیم دروغ گویی است. متأسفانه عمل و گفتار برخی ها دروغ شده است و طوری هم دروغ می گویند که اصلاً باکی ندارند که دیروز خلاف این را گفته اند.

دروغ گویی خصلت آدم های ستمگر است. آنها که وقتی می بینند زیر پایشان دارد خالی می شود تن به دروغ می دهند و متوسل به دروغ می شوند.

امروز اگرچه یک عده در دروغ گویی هنرمند شده اند، اما در نقطه مقابل عده ای هم هنرشان در مبارزه است. یاران امام دارای هنر مبارزه اند و با شناختی که من از آنها دارم هیچ گاه در اعتقاداتشان عقب نشینی نخواهند کرد هرچند ممکن است در برخی موارد و مسائل کاستی هایی هم باشد.

بازداشت و زندان و شکنجه نشانه ضعف است. ممنوع الملاقات می کنند، در سلول انفرادی نگه داری می کنند و بعد هم اظهار می دارند شکنجه ای در کار نبوده است.

مگر شکنجه چیست؟ اینکه نمی گذارند شخصی پس از مدت زیادی زن و بچه اش را ببیند آیا این شکنجه نیست؟ اینکه یک شخص معترض سیاسی را چند ماه در یک سلول انفرادی نگه می دارند شکنجه نیست؟ اینکه شخصی (بهزاد نبوی) مریض است و قلبش را عمل کرده بعد او را در انفرادی حبس می کنند تازه در دادگاه هم زمینه تبدیل قرار او فراهم نمی شود آیا این شکنجه نیست؟

در احقاق حق نباید تسلیم فشارها شد و نباید کوتاه آمد. اگر ما کوتاه بیاییم ظلم ظالمین بیشتر خواهد شد. ما شیعه هستیم و اسوه ما در صبر و پافشاری بر حق ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین هستند. در احقاق حق و جلوگیری از تضییع حقوق مردم باید افرادی چون امام، شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید رجایی و شهید همت ها و شهید باکری ها را مد نظر قرار دهیم. تملق و تبلیغ ظلم حرام است. آنجا که ترویج ظلم است نباید حضور پیدا کنیم. جامعه را باید آگاه کرد و متوجه باشید که طرح برخی قضایا برای سرگرم کردن ملت است تا مشکلاتی همانند فقر و بیکاری و اعتیاد و نا هنجاریهای اجتماعی دیگر فراموش شود.

تلاش می کنند مردم ناآگاه باشند. می خواهند مردم در ظلمات جهل باقی بمانند و به همین دلیل است که فشار بر آگاهان جامعه خصوصا انسان های صالح و وارسته و علی الخصوص محیط های دانشگاهی تشدید می شود.

احقاق حق با تلاش یک روز و دو روز بدست نمی آید. اما مطمئن باشید که خون شهداء اثر می گذارد و پاکی های امام سلام الله علیه و یارانش که تعدادی از آنان شهید شدند و عده ای باقی مانده اند در کنار مبارزات و زحمات و خون دل خوردن های ملت خصوصا دانشگاهیان عزیز به نتیجه خواهد رسید.

کروبی:همه میدانند، اختلاف در ایران بر سر چیست




مهدی کروبی:

همه میدانند، اختلاف
در ایران بر سر چیست


‌ماجرا از انتخابات مجلس هفتم شروع شد که برخلاف گذشته كه شورای نگهبان اعمال‌نظر می‌نمود، جریانی شكل گرفته و تصمیم گرفته بود تركیب مجلس هفتم چگونه باشد؟ چه كسی بیاید؟ و چه كسی نیاید. جریانی بنام كارشناسان شورای نگهبان انتخابات را اداره می کرد و من بعد از 4 بار ملاقات با رهبر در عرض یک هفته و سه بار نامه نوشتن به ایشان و ذکر خطری که "انتخابات" و "جمهوریت" را تهدید می کند، سرانجام گفتم كه انتخابات دیگر پایان یافت. آنچه اکنون سردمداران اصلاحات و جنبش سبز می گوید اینست که باید همه مقید به چارچوب‌های انقلاب، نظام و قانون اساسی باشند. ما معتقدیم كه باید همان جمهوری اسلامی كه امام مطرح كردند و 98 درصد مردم به آن رأی دادند حاكم باشد نه جمهوری برخی آقایان كه مردم و رأی آنها را تزئینی می‌دانند. درگذشته مردم نمی دانستند اختلاف بر سر چیست، اما حالا مردم و مخصوصا جوان ها می دانند دعوا بر سر چیست.









اعضای فراكسیون خط امام مجلس، بمنظور مشورت و رایزنی پیرامون اوضاع کشور به دیدار مهدی كروبی رفتند. مهدی کروبی رئیس دو دوره سوم و ششم مجلس بوده است.

اسرئیس مجلس شورای اسلامی دوره ششم رفتند تا مسائل پیش‌روی كشور را با او به بحث و بررسی بپردازند.

مهدی كروبی در این دیدار گفت:

«دیدار هیچ گروهی همچون نمایندگان مجلس شورای اسلامی من را خشنود نمی‌سازد و این به حافظه طولانی و برداشت من از نقش و جایگاه مجلس در اداره كشور در مواقع بحرانی باز می‌گردد.

در نوجوانی وقتی می‌شنیدیم كه در مجلس اقلیتی 5 نفره منشاء چه تأثیرات شگرفی شده‌اند و یا آنكه مدرس به تنهایی چگونه ایفای نقش می‌نمود، در ذهنم جایگاه والایی از مجلس و توان آن شكل می‌گرفت. این اعتبار و جایگاه وقتی در كنار دیدگاه امام قرار می‌گرفت كه در همان نخستین اعلامیه‌ها می‌فرمود مجلس نباید به جلسه قیام و قعود مبدل شود و یا اگر مجلس كارآمد و نمایندگانی چون مدرس داشتیم چنین و چنان نمی‌شد، اعتقادم را به جایگاه و شأن مجلس صد چندان می‌نمود. در سال‌های اولیه انقلاب و معضلات اداره كشور و بحران‌هایی كه پی در پی من و برخی دوستان با خودمان می‌گفتیم چه خوب بود امام، ریاست جمهوری را بپذیرند و كشور را از این بحرانها عبور بدهند كه امام گفتند "بروید به فكر آن باشید تا مجلس قوی درست كنید، مجلس قوی نمی‌گذارد كشور با بحران و مشكل مواجه شود".

هنوز هم معتقدم مجلس است كه در هر شرایط قابل اتكاء و محل امید برای حل مسایل كشور است و مجلسی كه برآیند واقعی افكار عمومی و طبقات اجتماعی ملت باشد، هیچ‌گاه برخلاف خواست و اراده ملت گام برنخواهد داشت.

پس از رحلت امام، مجلس سوم، كه سخت‌ترین شرایط را پیش‌رو داشت و منشاء اقدامات بزرگی بود در همان انتخابات میان دوره‌ای با تیغ تیز رد صلاحیت‌ها مواجه شد.

پس از آغاز رد صلاحیت‌ها در انتخابات میان دوره‌ای مجلس سوم، انتخابات مجلس چهارم كلید خود و تنها اقلیت ضعیفی از جریان خط امام توانست در مجلس بماند و شكل بگیرد. به رغم تمام تنگناها، معتقدم مجلس در هفت دوره جایگاه بدون مثالی داشته است.

رد صلاحیت‌ها در انتخابات مجلس هشتم بدعتی منحصر به فرد در تاریخ برگزاری انتخابات مجلس بود. سخت‌گیری‌ها برای چیدمان تركیب خاص در مجلس هشتم نمونه‌ای نداشته و به واقع مسئله از انتخابات مجالس فراتر بود. نگرانی‌ها و دغدغه‌های ما از آنچه در شرف تكوین بود، باعث شد تا در عرض كمتر از دو هفته، چهار بار با مقام معظم رهبری ملاقات كنم و 3 بار برای ایشان نامه بنویسم.

‌این‌بار برخلاف گذشته كه شورای نگهبان اعمال‌نظر می‌نمود، جریانی شكل گرفته بود كه تصمیم گرفت تركیب مجلس چگونه باشد؟ چه كسی بیاید؟ و چه كسی نیاید. جریانی بنام كارشناسان شورای نگهبان انتخابات را اداره می کرد و من همان‌جا گفتم كه انتخابات دیگر پایان یافت.

5/2 سال به عمر مجلس هشتم باقی مانده است. شما نمایندگان عضو فراكسیون خط امام با عمل به وظایف و اعتقادات خود منافع نظام، انقلاب و مردم را در نظر داشته باشید و نقش تأثیرگذار و قابل قبولی از خود بر جای بگذارند.

سردمداران اصلاحات و جنبش سبز مقید به چارچوب‌های انقلاب، نظام و قانون اساسی هستند و معتقدند كه باید همان جمهوری اسلامی كه امام مطرح كردند و 98 درصد مردم به آن رأی دادند حاكم باشد نه جمهوری برخی آقایان كه مردم و رأی آنها را تزئینی می‌دانند.

گروهی در داخل كشور هر چه می‌كنند را به امام نسبت می‌دهند و گروهی در خارج از كشور نیز ریشه تمامی مشكلات و معضلات پیش آمده را در اندیشه‌های امام می‌دانند و می‌گویند موسوی، كروبی و هاشمی نیز یاران همان امام هستند.

هر دو گروه جز تخریب امام و مبانی افكار واندیشه‌های او هدفی ندارند و من مظلوم‌ترین فرد نظام را امام می‌دانم، چرا كه هر جا اقداماتشان هزینه سنگین دارد بر گردن امام می‌شكنند و بعد هم می‌گویند توجه به دیدگاه‌های ولی فقیه مرحوم قابل اعتناء نیست.

اسلامی كه امام و ما به آن اعتقاد داریم به آزادی حقوق و حرمت مردم پایبند است و تجسس و تفحص در زندگی شخصی مردم را منع كرده است و با كسی سر جنگ و نزاع ندارد.

بعد از رحلت امام اگر در جلسه‌ای، یا نشستی عمومی كسی از یاران امام حضور می‌یافت دوربین صدا و سیما فیلمی نمی‌گرفت تا اثری از ما در عرصه افكار عمومی نباشد و تبلیغات مسموم آنها كه ما پول مردم را بردیم و فرار كردیم، تقویت شود.

همان تنگاناها با شدت بیشتر و همراه با تخریبی سازمان‌دهی شده ادامه دارد، اما تفاوت امروز با دیروز اینست كه امروز جوانان و نسل جدید انقلاب می‌داند كه اختلاف‌ها بر سر چیست.

در روز 13 آبان متأسفانه برخوردهای بسیار خشنی با مردم، به خصوص زنان صورت گرفت كه من و هر علاقمند به نظام و انقلاب را غمگین و متأثر كرد.

مجموعه‌ای می خواهند به هر بهانه‌ای حركت‌های خشنی صورت گیرد و متأسفانه به پایان این شیوه فكر نمی‌كنند. اگر فكر می‌كردند كار به اینجا كشیده نمی‌شد.

از جوانان می خواهم در هر شرایطی از اعمال رفتار خشونت آمیز كه خواست آن جریان خاص است پرهیز كنند.

۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

دیدار مجدد آقایان کروبی و موسوی

دیدار سوم میرحسین موسوی و مهدی کروبی; انتقاد از برخوردهای خشن با مردم به‌ویژه زنان

تغییر : عصر روز گذشته، مهندس میرحسین موسوی به منزل آقای کروبی رفت تا ضمن احوال‌پرسی و دل‌جویی از ایشان بابت حوادث رخ‌داده در روز ۱۳آبان، درباره رفتارهای انجام شده با مردم و به‌خصوص زنان در این روز نیز با هم گفتگویی داشته باشند.

به گزارش سایت تغییر ، درابتدای این دیدار آقای موسوی، ضمن ابراز انزجار از رفتارهای انجام شده توسط نیروهای لباس شخصی، در روز ۱۳‌آبان، با آقای کروبی، گفت: «من از این حمله‌ای که به شما شد بسیار متاثر شدم. اما رفتار شما، نشان‌دهنده اوج روحیه شجاعت و ایستادگی شما و مردم است». آقای کروبی هم در پاسخ ضمن تشکر از این ابراز هم‌دردی، رفتار مردم را بسیار محبت‌آمیز توصیف کرد.

آقای کروبی در ادامه گفت: «من هم اگر خود را جای حکومت بگذارم، اصلا توجیه نمی‌شوم که چرا باید چنین رفتاری با مردم صورت بگیرد. عمری ازمن گذشته، حداقل ۱۵ سال با رژیم پهلوی رسما مبارزه کردم. البته من در این راه، سرباز کوچکی بودم. اما تظاهرات دیدم، راهپیمایی دیدم، زندان و فرار کشیدم. یادم می‌آید حدود سال ۴۱ بود که نهضت آزادی اوج گرفته‌بود. آن‌زمان هم چنین تظاهراتی در تهران و جلوی دانشگاه انجام می‌شد. دانشجویان شعار می‌دادند، پلیس هم می‌آمد و متفرق می‌کرد. چنین برخوردهایی نبود. من اعلام کردم که روز ۱۳آبان می‌آیم. ولی هرجا هم مصاحبه کردم، گفتم که مواظب باشید که طوری رفتار کنید که به کل نظام برنخورد و از روز قبل هم پیغام‌هایی آمد که در مراسم شرکت نکنید. بنا است با شما برخورد شود و صبح روز حرکت هم نامه‌ای ارسال شد از یک سازمان امنیتی، مبنی بر این‌که گروه تروریستی ریگی قصد انجام عملیات انتحاری را دارند بدین جهت به محافظین گفتم هرکس مایل نیست و احساس خطر می‌کند، مرا همراهی نکند. ولی من به‌خاطر عهدی که با مردم مبنی‌بر شرکت در مراسم کرده‌ام، باید حضورپیداکنم.»

آقای کروبی سپس درباره ماجرای حمله به وی و محافظش گفت: «وقتی دیگر رفتن با ماشین امکان‌پذیر نبود، پیاده شدیم و درکنار مردم قرار گرفتیم. در همان‌جا شروع‌کردند به زدن مردم. به‌سمت میدان ۷تیر در حرکت بودیم که ناگهان من دیدم که سر محافظم شکاف برداشته و از آن خون جاری شده‌است. اول فکر کردم که با باتوم به سرش کوبیده‌اند. اما بعد فهمیدم که در اثر شلیک مستقیم گاز اشک‌آور به سمت ما و برخورد آن به‌سر محافظم، این وضعیت پیش آمده‌است. در همین حین دیدم چیزعجیبی در جلوی پایم است. دیدم دارم خفه می‌شوم. انگار تمام صورت، ریش و ابروهایم گرگرفته است. من در جریان انقلاب حداقل ۲۰ بار گاز اشک‌آور خورده‌ام. اما این، گاز اشک‌آور نبود.»



آقای کروبی ضمن غیرمتعارف بودن تعدادی از شعارهایی که مردم می‌دادند، گفت: «یکی از استادان روز بعد این‌جا آمد و گفت از شعارهایی که مردم می‌دادند من بی‌اختیار اشکم درآمد. ببینید این کسانی که مردم را کتک می‌زنند، کار را به کجا رسانده‌اند که مردم را تحریک به شعارهای افراطی می‌کنند. من هم واقعا نمی‌دانم که این چه خدمتی است که این‌ها دارند به رهبری می‌کنند. خب اگر این تظاهرات مسالمت‌آمیز برگزار می‌شد، عده‌ای می‌آمدند و می‌گفتند مرگ بر آمریکا، عده دیگری هم بودند که فریاد الله اکبر می‌دادند و همه‌چیز هم تمام می‌شد.»

وی در ادامه افزود: «من گاهی شک می‌کنم که این‌ها خودشان افرادی را بین جمعیت می‌فرستند تا از این احساس هیجان سو استفاده کنند و مردم را تحریک به رفتارهای خشونت‌آمیز بکنند تا بهانه‌ای برای حمله به مردم پیدا کنند. مردم باید از رفتارهای خشونت‌آمیز بپرهیزند.»

آقای کروبی سپس به حملات کیهان و سایر روزنامه‌های زنجیره‌ای علیه ایشان و آقای موسوی پرداخت و گفت: «من ۵۰سال است که در جریان این انقلاب هستم. روزی که حضرت امام فوت کردند، ۵تا حکم از ایشان داشتنم. شما هم که نخست‌وزیر امام بودید. این روزنامه‌های زنجیره‌ای تهمت و انگ‌ می‌زنند که من و شما از اسلام و انقلاب خارج شده‌ایم. اما با نوشته‌های آن‌ها که ما از اسلام و انقلاب خارج نمی‌شویم. منتها من نمی‌دانم این چه برخوردی است که آن‌ها خودشان را میزان‌الاعمال و امیرالمومنین می‌دانند؟ اگر زمانی که ما روزنامه‌داشتیم، می‌نوشتیم که مثلا آقای عسگراولادی یا مرتضی نبوی ضدانقلاب هستند، حالا این آقایان ضد انقلاب می‌شدند؟»

آقای کروبی درباره نحوه برخورد‌های خشن با زنان هم افزود: «یادم می‌آید در زمان پهلوی وقتی می‌رفتیم یک اداره‌ای یا جایی در صف بودیم، وقتی خانمی وارد می‌شد، متصدی آن‌جا می‌گفت اجازه بدهید اول کار خانم را راه‌بیاندازم. یا توی اتوبوس‌ها که مختلط بود، مردها بلند می‌شدند که خانم‌ها بنشینند. اما حالا درجمهوری اسلامی با زنان به قدری با خشونت رفتار می‌شود که اخبار متواتری از زدن بانوان با باتوم به اطلاع می‌رسد. من واقعا نمی‌فهمم که دستور چنین رفتارهایی علیه مردم، از کجا صادر می‌شود.»

مهندس موسوی نیز در این دیدار، در توصیف حضور مردم در روز ۱۳ آبان گفت: «وقتی صبح آن روز از خانه به سمت فرهنگستان هنر می‌آمدم، دیدم که جلوی دانشگاه تهران، آن‌قدر نیرو چیده‌اند که انگار لشگرکشی شده‌است. با‌خودم گفتم اگر امروز حتی یک‌نفر هم بیرون نیاید، باز هم این نشان‌دهنده قدرت جریان سبز است.»

مهندس موسوی درباره برخورد لباس‌شخصی‌ها با وی گفت: «حدود ساعت ۹ صبح، تعدادی جلوی فرهنگستان جمع شدند و شروع‌کردند به شعاردادن. سپس تعداد زیادی موتورسوار لباس شخصی، جلوی هر دو درب فرهنگستان در خیابان ولی‌عصر و خیابان صبا را سد کردند که مانع خروج من شوند و با بستن درب پارکینگ، کاری کردند که من سعادت نداشته‌باشم که به جمع مردم بپیوندم و در این اجرمعنوی شریک بشوم.»

مهندس موسوی در ادامه افزود: « این افراد می‌خواستند با ممانعت از حضور من در میان مردم، قدرت‌نمایی بکنند، ولی در نهایت این مردم بودند که قدرت‌شان را نشان دادند. این‌ها باید حق مردم را بشناسند. شرکت در این تظاهرات چه ایرادی داشت؟ مردم می‌آمدند و آرام شعارهای‌شان را هم می‌دادند. پخش فیلم‌های این رفتارهای خشونت‌آمیز و حمله به مردم و باتوم‌زدن به سروپای خانم‌ها عاقبت خوشی نخواهد داشت.»

مهندس موسوی اضافه‌کرد: «این جنبش عظیم از ارزش‌های بنیادی دفاع می‌کند. می‌گوید دورغ نگویید و می‌گوید دروغ محکوم است، تقلب محکوم است. کسانی‌که مردم را می‌زنند، فکر نکنند می‌توانند با ترساندن، مردم را خانه‌نشین کنند. اسلام به مردم یاد داده‌است که در راه‌حق از چیزی نترسند. تصور این‌که سرکوب حلال مشکل است، اشتباه است. سرکوب، شورش را از بین می‌برد ولی آن‌چه ما در کشور شاهد آن هستیم، شورش نیست. بلکه درخواست حقوق قانونی است.»

آقای موسوی افزود: «شعارهای ساختارشکنانه، اغلب متاثر از خشونت نیروهای امنیتی است که با ناجوانمردی به پیر و جوان و زن و مرد، حمله می‌کنند. مخصوصا حمله به زنان، اوج شکستن سنت‌های مرسوم جامعه ماست.»

موسوی گفت: «راه‌سبز، سرکوب را محکوم می‌کند و خود هم گرفتار خشونت نخواهد شد. همه مردم متوجه هستند که سلاح ما، شعارهای مسالمت‌آمیز و عقلانی ماست. اگرچه دراین راه دچار خسارت هم بشویم. ما اجرای بدون تنازل قانون اساسی را می‌خواهیم. ما آزادی زندانیان سیاسی را می‌خواهیم. ما تضمین انتخابات‌های سالم را می‌خواهیم. ما تامین آزادی‌های مطبوعات و رسانه‌ها و آزادی عقیده و بیان را می‌خواهیم. اسلام دین منطق است. دین شکستن قلم‌ها و بستن فله‌ای روزنامه‌ها نیست. مردم ما تجربه تاریخی نصب گل به سر تفنگ‌ها را دارند. امروز هم گرچه مورد حمله قرار می‌گیرند، می‌دانند که قدرت عقل و مسالمت، بر قدرت سلاح‌های گوناگون غلبه خواهد کرد.»

مهندس موسوی اضافه کرد: «علی‌رقم این صف‌آرایی نظامی-امنیتی غیرعادی، وسعت حضور مردم و پراکندگی آن در بیشتر نقاط تهران و بعضی از شهرهای کشور، نشان می‌دهد که حضور مردم جنبه احساساتی ندارد، بلکه ناشی از دلسوزی و عقلانیت برای آینده کشور است.»

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

میر حسین موسوی در گفتگو با سایت جماران : واگذاری مخابرات به سود سپاه نیست


میرحسین موسوی:
مردم می خواهند بازگردند
به دهه اول ج. اسلامی



اعتقاد قطعی من کناره گیری نیروی نظامی از فعالیت اقتصادی است



اعتقاد قطعی دارم كه واگذاری پیمان‌های چند میلیارد دلاری به سپاه، نه به نفع اقتصاد كشور است و نه به نفع سپاه و نه به نفع كلیت نظام. این رویكرد به تنهایی می‌تواند كشور را در معرض خطر قرار دهد . در سه چهار سال اخیر اینگونه مسائل ابعاد وسیع‌تری پیدا كرده است. توسعه موسسات پولی عجیب و غریب هم در میان نیروهای نظامی و انتظامی مشكل ایجاد كرده و هم در میان مردم. نیروی نظامی كه در پی آن باشد كه قیمت دلار چند است، دیگر به وظایف خود عمل نمی‌كند. الان بحث میلیاردها دلار هست ولی هیچكس حساسیت نشان نمی‌دهد.

الان فضای تهمت خیلی رواج دارد. ما افرادی داریم كه اگر پرونده‌هایشان با نگاه امام گشوده شود پرونده‌های بسیار آلوده‌ای دارند. اینها آمدند یكدفعه یك حركت عظیم مردمی را می‌گویند كه به منافقین ارتباط دارند و ... . اینها همان كسانی هستند كه آتش بیار معركه هستند و نفع خودشان برای رو نشدن پرونده‌هایشان در این است كه دائم این اختلافات را در كشور به هم بزنند و بدبینی ایجاد كنند. در حالی كه به سود همه هست كه حقوق مردم را بشناسند و خوش‌بینی ایجاد كنند. اینكه یك عده‌ای این وسط بیافتند و بگویند این با بیگانه ارتباط دارد، بزرگ كردن بیگانه است. اگر بیگانه‌ها اینقدر بزرگ هستند كه می‌توانند این همه آدم را به صحنه بیاورند كه ما باید دست‌هایمان را ببریم بالا و از كل انقلاب اسلامی استعفا بدهیم. كسانی كه در متن اصلی باقی می‌مانند به دلیل عدم برخورداری از این حاشیه بزرگ، مجبورند در یك حالت پادگانی و فیزیكی به افراد معدودی تكیه كنند و این همان چیزی است كه به نفع كشور ما نیست.





میرحسین موسوی با پایگاه خبری جماران گفتگوئی کرده که در آن بویژه درباره وحدت در کشور ابراز نگرانی جدی کرده است.

او در بخش هائی از این گفتگو گفته است:



وحدت بخشی از رویكردی است كه حضرت امام خمینی(ره) از اول انقلاب تا آخر عمرشان به آن توجه می‌كردند .امام كاملا توجه داشتند كه مهمترین سرمایه ما وحدت ملی است و تلاش می‌كردند این وحدت در گسترده‌ ترین شكل خودش وجود داشته باشد. مردم دور هم باشند. هیچ نوع متن مهمی از ایشان نمی‌بینیم كه به این مساله تاكید نكرده باشند.

كثرت اندیشه‌ها و نظرات، امام را آزرده و پریشان نمی‌كرد بلكه اینها را به عنوان نعمتی برای جمهوری اسلامی می‌دانست. به نظر من، گاهی خود ایشان با مهر تاییدی كه روی این مساله می‌نهادند اختلاف را به عنوان یك ضرورت مطرح می‌كردند كه درخشنده‌ترین رفتار امام در این خصوص، رضایت كامل ایشان با تشكیل مجمع روحانیون مبارز بود.

حضرت امام در رابطه با تنگ‌نظری و تحجر، با توجه به بروز برخی مسایل بارها صحبت كرده‌اند كه شاید هنوز برخی از آن‌ها منتشر نشده باشد. ایشان توجه دارند كه تكیه بر تحجر یا اصالت دادن به آن می‌تواند كشور را دچار بن‌بست كند. مواردی هست كه امام اخطارهای شدیدی به برخی افراد دادند كه ذهنیت تنگی داشتند و مواظب بودند كه این مساله نظام را با بن‌بست مواجه نكند.

از نظر امام وحدت بر اساس خویشاندی سیاسی طرح نمی‌شود. در وحدت مورد تاكید امام، فامیل و دوست و آشنا به هم باج نمی‌دهند، بلكه امام وحدت را به مولفه‌های منافع ملی و حیات طیبه نظام اسلامی برمی‌گردانند و همه جا به آن تاكید می‌كنند. بحث بر سر خدمت و ارزش‌های بسیار اساسی و بنیادی است كه كشور را برومند كند. منشور برادری حضرت امام، كاملا به مسائل حیاتی جامعه معطوف است. صلاح گروه‌های مختلف سیاسی، فقها، روحانیان، روشنفكرها و مردم است كه روی آن فكر كنند و اندیشه‌های مختلف آنها بر اساس این پیام به هم پیوند بخورد.

ایشان در حوزه اقتصاد، معیشت، رفاه و ... ترجیح‌هایی داشت كه من فكر می‌كنم با نظریات دولت خیلی نزدیك‌تر بود؛ یعنی با جناحی كه آن موقع سر كار بود.

اختلاف‌هائی که در حاکمیت بود، منجر به این نشد كه در حلقه پیرامونی ایشان، افراد متعلق به جناح‌های مختلف حذف شوند. همه اینها یكپارچه حضور داشتند. آقایان عسگراولادی، مهدوی‌كنی، موسوی خوئینی‌ها بودند، آقای موسوی اردبیلی هم بود. این افراد همه در كنار امام بودند. این حلقه‌ها، واسط ارتباط امام با بخشی از قاعده جامعه بودند. یقینا افردای كه از طریق آقای موسوی خوئینی‌ها كه امروز مورد اتهام و فحاشی قرار گرفته‌اند به امام وصل می‌شدند، از طریق آقای مهدوی كنی نمی‌توانستند وصل شوند. همان‌هایی كه از طریق آقای مهدوی‌كنی به امام وصل می‌شدند و سخنان اینها از طریق ایشان به گوش امام می‌رسید یقینا نمی‌توانستند از طریق آقای موسوی خوئینی‌ها وصل شوند. این خودش یك روش خوبی بود.

برای همین ایشان در مقابل حذف هر كدام از این چهره‌ها در گرداگرد خودش به سختی مقاومت می‌كرد و همه تا آخرین دم در كنار ایشان ماندند. حذف اینها، موجب اختلال می‌شد و این اختلافات را به بدنه اجتماعی می‌كشاند.

حذف هر كدام از این چهره‌ها، به معنای حذف یك قاعده اجتماعی نبود، چرا كه قاعده كه حذف نمی‌شود، بلكه رابطه رهبری و بخشی از قاعده اجتماعی قطع می‌شد. به نظر می‌رسد این مساله غیر از اینكه بعد اعتقادی داشت، یك جنبه استراتژیك هم در ذهن امام داشت. ایشان هر كسی را كه قصد خدمت داشت و نیت پاك داشت، در انقلاب اسلامی و نظام به نوعی مشاركت می‌داد.

در حال حاضر یقینا خطرهای آن موقع را به آن شكل نداریم، اما اینكه الان احساس می‌كنیم آسیب‌پذیرتر شده‌ایم، به نظر من عامل آن مشكلات داخلی است. زمان جنگ به‌رغم همه مشكلات، احساس قدرت وصف ناپذیری می‌كردیم ولی الان چنین احساسی وجود ندارد.

امروزه تساهل و مدارای جامعه نسبت به اندیشه‌های مختلف در سطح سیاسی بسیار كم شده است.

آن موقع اگر فساد اقتصادی مطرح می‌شد، سریع مورد توجه قرار می‌گرفت. كوچكترین فسادی، بزرگ دیده می‌شد. اگر در سطح دولتی گفته می‌شد كه 10 هزار دلار گم شده و تكلیفش روشن نیست و مشخص نیست كجا هزینه شده، ممكن بود كه منجر به سقوط دولت شود. در حالی كه الان بحث میلیاردها دلار هست ولی هیچكس حساسیت نشان نمی‌دهد. من نمی‌خواهم كسی را متهم كنم اما اینها مسائلی را در كشور به وجود می‌آورد كه ما را آسیب‌پذیرتر می‌كند.

همین لایحه هدفمند كردن یارانه‌ها اگر اول انقلاب بود، به این شكل طرح نمی‌شد. اصل این لایحه چیز بدی نیست. اما اینكه ما بیاییم از یك طرف حذف یارانه‌ها را مطرح كنیم و بنزین را گران كنیم و از سوی دیگر بودجه مترو داده نشود. از یك طرف امور مردم به دلیل بهای سنگین بنزین مختل شود و از طرف دیگر به تامین وسایل حمل و نقل عمومی اهمیت ندهیم، برای مردم مشكل ایجاد می‌كند. همه زندگی و شغل و درآمد ملت به رفت و آمد بستگی دارد. اگر ما حمل و نقل را گسترش داده باشیم این گرانی بنزین بار زیادی را روی هزینه‌های خانوار وارد نمی‌كند. اما اگر به دلیل وجود پاره‌ای از مسایل بین دولت و شهرداری، ارز مورد نیاز مترو تامین نشود و در حالی هدفمند شدن یارانه‌ها تصویب شود كه مشكلات زیادی مثل قرار داشتن مترو در بدترین شرایط تامین بودجه وجود داشته باشد، چوب این مسائل را مردم می‌خورند.

لایحه هدفمند كردن یارانه‌ها اگر خوب اجرا شود، دولت كارآمدی داشته باشد و از همه نیروها خوب استفاده كند و مشكلات مردم را حل كند، ممكن است به كشور كمك كند. اما اگر اینگونه نشود، خداوند با هیچ كسی عهد و پیمان نبسته است. اگر داد مردم را دربیاورند، آنان را در برابر دولت قرار می‌دهند.

حتی در شرایط جنگی افكار عمومی اجازه اظهارات متناقض و سیاست‌های دوگانه به دولت نمی‌داد. اینكه یك نفر از یك طرف حرف‌هایی بزند و از طرف دیگر كارهایی كند كه پاسخی برای اعمال خود نداشته باشد، اشتباه است. الان ما چنین چیزهایی را زیاد داریم. این حسی كه در سطح ملی به دهه اول انقلاب وجود دارد، ناشی از این است كه در شرایط آن دوران چون مردم می‌دانستند كه همه توان نظام و دست اندركاران در خدمت حل كردن مشكلات آنان است اگر جایی هم كم و كسری می‌دیدند، تحمل بالایی داشتند. می‌آمدند پشت سر دولت قرار می‌گرفتند.

مردم با كم و كسری‌های كشور كه خیلی زیاد هم بود و ناشی از فقر و جنگ و انفجار كشتی‌های نفتی، خطوط انتقال گاز و محدودیت‌های واردات و صادرات بود، می‌ساختند. مشكلات را حس می‌كردند ولی فریادشان بلند نمی‌شد، چون می‌دانستند كه هم خودشان، هم كسانی كه در خدمتشان هستند برای حل این مساله تمام توان خود را به كار گرفته‌اند. برای همین با یك همكاری وسیع و صبر بزرگ در سطح ملی روبرو بودیم كه هم اختلافات را از بین می‌برد، هم مشكلات را حل می‌كرد و هم پشتوانه قوی برای نیروهای رزمنده ما در جبهه بود. در چنین شرایطی كه كمبودهایی وجود داشت، مردم بچه‌های خود را به جبهه می‌فرستادند و طلاهای خود را به دولت می‌بخشیدند تا بلكه بخشی از هزینه‌های جنگی را تامین بكنند. این مساله احساسی از امنیت و آرامش را در كشور ایجاد می‌كرد كه هنوز هم ذائقه و سابقه‌اش در جامعه مقداری مانده است. الان متاسفانه چنین چیزهایی نیست.

در متن قانون اساسی همه مسائل به صورت متوازن در مطرح شده است و نمی‌شود ما بخشی را برجسته نگاه كنیم و بخش دیگر را كم رنگ ببینیم. الان جناح‌ها و مسئولان مختلف به مذاقشان خوش می‌آید كه تكه‌ای را برجسته كنند و تكه دیگر را ضعیف كنند؛ این درست نیست. اینها بخش‌های به هم پیوسته است. مخصوصا بخش مربوط به آزادی‌ها (آزادی بیان، آزادی اجتماعات، آزادی عقیده ... )، شوراها، اصل عدم تجسس، مساله زبان قومیت‌ها و آموزش آنها و ...، اینها هیچ خطری را برای كشور ایجاد نمی‌كنند بلكه وحدت بخش هستند.

شكستن پی در پی نهادها یا تخریب قوانین به‌خصوص قانون اساسی حلال مشكلات ما نیست. این خودش می‌تواند یك نوع آشوب و آشفتگی را در كشور ایجاد كند. توجه به مسائل اجتماعی- سیاسی ریشه‌داری كه در تاریخ كشور و فرهنگ ما وجود دارد، مهم است.

اگر در یك نظام، مردم برایشان عادی باشد كه حقوقشان پایمال بشود و آنها چیزی نگویند، آن نظام به سوی دیكتاتوری و خشونت سیر می‌كند. اینجاست كه نقش مطبوعات، رسانه‌ها، روشنفكران، مردم، ادبیات سیاسی و فرهنگی اهمیت پیدا می‌كند.

یك زمانی در كشور این بحث آغاز شد كه نیروهای مسلح نیاز مالی دارند و باید وارد فعالیت‌های تجاری شوند. من مخالف بودم و اعتقاد داشتم كه این مساله كشور را با مسائل مختلفی روبرو می‌كند. می‌گفتند نیروی نظامی می‌خواهد كار عمرانی كند. من گفتم نیروی نظامی كه در پی آن باشد كه قیمت دلار چند است، دیگر به وظایف خود عمل نمی‌كند.

استدلال آنها این بود كه در قانون اساسی اصولی داریم كه در زمان صلح، ارتش و سپاه می‌توانند در سازندگی كشور كار كنند. من گفتم، بله در حد خود می‌توانند این كار را كنند بدون اینكه از انجام وظایف خود جدا شوند و نیازی نیست كه در مسائل مالی وارد شوند. نیازهای مالی آن‌ها باید در دولت و وزارت دفاع حل و فصل بشود.

بنده اعتقاد قطعی دارم كه واگذاری پیمان‌های چند میلیارد دلاری به سپاه، نه به نفع اقتصاد كشور است و نه به نفع سپاه و نه نفع كلیت نظام. این رویكرد به تنهایی می‌تواند كشور را در معرض خطر قرار دهد. در سه چهار سال اخیر اینگونه مسائل ابعاد وسیع‌تری پیدا كرده است. توسعه موسسات پولی عجیب و غریب هم در میان نیروهای نظامی و انتظامی مشكل ایجاد كرده و هم در میان مردم.





الان فضای تهمت خیلی رواج دارد. ما افرادی داریم كه اگر پرونده‌هایشان با نگاه امام گشوده شود پرونده‌های بسیار آلوده‌ای دارند. اینها آمدند یكدفعه یك حركت عظیم مردمی را می‌گویند كه به منافقین ارتباط دارند و ... . اینها همان كسانی هستند كه آتش بیار معركه هستند و نفع خودشان برای رو نشدن پرونده‌هایشان در این است كه دائم این اختلافات را در كشور به هم بزنند و بدبینی ایجاد كنند. در حالی كه به سود همه هست كه حقوق مردم را بشناسند و خوش‌بینی ایجاد كنند. اینكه یك عده‌ای این وسط بیافتند و بگویند این با بیگانه ارتباط دارد و ... این كار بزرگ كردن بیگانه است. اگر بیگانه‌ها اینقدر بزرگ هستند كه می‌توانند این همه آدم را به صحنه بیاورند كه ما باید دست‌هایمان را ببریم بالا و از كل انقلاب اسلامی استعفا بدهیم.

آنچه امروزه اتفاق افتاده این است كه حاشیه از متن فراتر رفته است و متن خیلی لاغر شده است. من فقط نمادین می‌گویم كه در این حاشیه تعداد وسیعی از مدیران و روحانیون، بخشی از مراجع، چند رییس دولت و حتی رییس مجلس داریم. به این كه نمی‌شود حاشیه گفت. این نقل مكان است. در چنین حالتی آن كسانی كه در متن اصلی باقی می‌مانند به دلیل عدم برخورداری از این حاشیه بزرگ، مجبورند در یك حالت پادگانی و فیزیكی به افراد معدودی تكیه كنند و این همان چیزی است كه به نفع كشور ما نیست. مصلحت كشور این است كه آن فضایی كه به عنوان غیر خودی برای خود تعریف می‌كنند، در كوچكترین سطح و اندكترین وجه ممكن باشد. اگر غیر از این باشد، باید در رفتار خود شك كنیم. نمی‌شود كه در كشور هزاران هزار مدیر برجسته‌ای كه خدمت كرده‌اند همه را كنار بگذاریم و به حاشیه ملحق كنیم.

الان یك عده‌ای كشف كرده‌اند كه موسوی خوئینی‌ها توده‌ای است؛ یعنی همین شخصی كه شاگرد امام است. می‌گویند گروه فرقان پیش ایشان درس خوانده‌اند. اگر اینجوری باشد فكر می‌كنم ما در نظام یك نفر را نمی‌توانیم پیدا كنیم كه با این و آن ارتباط نداشته باشد. وقتی ما مسائل را به این اندازه تقلیل می‌دهیم این نشان بیماری است كه در جامعه ما گسترش پیدا كرده است. همه باید نگران باشیم.

موسوی گفت: یك همایش دوسالانه كاریكاتور گذاشتیم و بیش از صد نفر از بهترین كاریكاتوریست‌ها اعلام كردند كه ما در این دوسالانه شركت نمی‌كنیم. این اتفاق بزرگی است. ما اگر این را علامت بگیریم، مشكلات را حل می‌كنیم. علامت‌ها همیشه در كلان جامعه نیست. اگر در بخشی از جامعه آنها را ببینیم، می‌توانیم به حل مشكلات برسیم. اینكه بیشتر اهالی سینما، نویسنده‌ها، نقاش‌ها و ... در حاشیه قرار می‌گیرند، علامت خطر برای كشور است.

ما دچار كرختی جذام‌وار شده‌ایم. یك یخش‌هایی از بدنه انقلاب جدا می‌شود و متوجه نمی‌شویم. این وضعیتی است كه ما الان متاسفانه داریم . وقتی می‌بینیم افرادی كه برای نظام دل می‌سوزانند و چیزی از نظام نمی‌خواهند و حرفشان هم بازگشت به قانون اساسی و اصول است و ما راحت آنها را مورد هتاكی قرار می‌دهیم و حتی مثلا به آقای كروبی حمله فیزیكی می‌كنیم، باید بدانیم كه یك كرختی اساسی پیدا كرده‌ایم.

آنچه من مطرح می‌كنم از نظر سیاسی به عنوان یك فرد كوچك كه مختصر آشنایی با وضع كشور دارم این است، به نفع كشور ما است كه بر سر یك امر مهم و بنیادی به نام قانون اساسی اجماع كنیم. ممكن است بنده و شما عقاید متنوع و مختلفی داشته باشیم ولی لازم است كه بر همین قانون اجماع كنیم و مشكلات را حل كنیم، از این تفرق بیرون آییم و اصلاحات خوبی را در كشور انجام دهیم. من این را بهترین مساله برای اجماع می‌دانم. خود قانون اساسی هم وحی نیست و اگر لازم باشد می‌تواند اصول آن مورد تجدیدنظر قرار گیرد، همانطور كه در سال 68 اینچنین شد. ما اگر این اجماع را داشته باشیم، در فضایی كه حضرت امام در این منشور می‌فرمایند، قضیه به‌گونه‌ای خواهد بود كه باز هم مردم مدافع ارزش‌های اسلامی خواهند بود. اگر مشكلات حل شود مردم دنبال حاكمان می‌آیند، ولی اگر ببینند كه آنها را بدبخت‌تر می‌كنند، فشار بیشتر می‌كنند، مشكلات را زیاد می‌كنند. به نظر من اصلا نمی‌شود روی آن حساب كرد.

اینكه به مردم بگوییم به‌رغم همه بدی‌ها، ضعف‌ها و فسادها پشت حاكمیت بایستید، جوانمردانه نیست. مردمی كه در انقلاب به صحنه آمدند یقینا برای این تحمل این همه مشكل نیامدند. آنها آمده بودند تا به رفاه و آزادی برسند . اگر درست عمل نكنیم این فضا از دست می‌رود، نه اینكه ما می‌خواهیم از دست برود، خودش می‌رود. حكومت باید مشكلات مردم را حل كند. مثل دفاع مقدس كه اگر مردم نبودند دشمنان می‌آمدند كشور را می‌گرفتند. آنها كه دیگر چرتكه نمی‌انداختد كه اینها مسلمان هستند و باید مراعات كنیم. مشكلات كشور همچنین شكلی دارد. عدم كارآمدی به طور قطع به سلب مشروعیت نظام ختم می‌شود.

قرار نبود .....

این کلیپ زیبا را ببینید
http://www.youtube.com/watch?v=X4Kek3eeksE

چک 14 رقمی در وجه خودتان



سرانجام بی اعتنا به تهدید مجلس و تذکر سازمان بازرسی و اتاق بازرگانی و همه نگرانی هائی که بابت اوج بی قانونی دولت و سپاه ایجاد شده، شرکتی که نماینده سرمایه گذاری سپاه پاسداران است با صدور یک برگ کاغذ با عنوان چک، صاحب بزرگ ترین و پولسازترین موسسه خدمات دولتی شد و موسسه ای که بعد از کودتای 28 مرداد در انحصار دولت در آمده بود تا برنامه های گسترده عمرانی در آن به سرعت عملی شود، در دسترس سپاهی ها و مدیریت آن زیر بخش بیت رهبری قرار گرفت.

چکی که از حساب شرکت کارگزاری بهمن [یکی از موسسات متعلق به سپاه،] برای هر کس که دریافتش کند صادر شد تاریخش برابر با هفده ابان 88 بود و مبلغ آن هزار و 563 ميليارد تومان؛ این یک پنجم مبلغی است که برای خرید 50 در صد سهام [به اضافه یک سهم ] شرکت مخابرات معین شده بود و بقیه آن در شش قسط از محل درآمدهای شرکت مخابرات پرداخت خواهد شد.

بلوك 50 درصد بعلاوه يك سهم مخابرات در حالي 5 مهرماه به قيمت هر سهم 3هزار و 409 ريال توسط كنسرسيوم اعتماد مبين از دولت خريداري شد كه یک حرکت صوری به عنوان "تاريخي‌ترين معامله بورس و خصوصي سازي كشور" و "ركورد دار" خصوصی سازی در دفتر تبلیغات دولت احمدی نژاد و مدیریت آیت الله خامنه ای ثبت شد. از این پس هر کس از خصوصی سازی و ابلاغ مصوبه اجرائی اصل 44 قانون اساسی سخنی می گوید باید این رکورد را هم به نام دولت ثبت کند و شرکت در کنترل سپاه و در نهایت بیت آیت الله خامنه ای را بخش خصوصی به حساب آورد. اما اگر کسی در صدد باشد تا دریابد این نهاد مهم [مثلا جدا از دولت و جزو بخش خصوصی] به کجا مالیات می دهد و نحوه مدیریت آن چه تفاوتی با دیگر مراکز دولتی و تحت سرپرستی رهبر جمهوری اسلامی دارد، پاسخی نخواهد شنید و به یک بازی با اعداد برای فریفتن جهانیان و مخدوش کردن سیستم آمارگیری جهانی برخواهد خورد.

در گزارش های آمده دیروز با صدور این چك، پرداخت وجه نقد 20 درصدي اين واگذاري تاريخي به ارزش پانزده تريليارد و ششصد و سي و هشت ميليارد و سيصد و بيست ونه ميليون و دويست و دوازده هزار و چهارصد و چهل و هشت ريال ركورد ديگري در مبادلات مالي و پولي كشور به ثبت رسيد.

آن بخش از این گزارش که حاوی حقیقت است این ادعاست که "پيش از اين چنين رقمي در قالب يك فقره چك در كشور صادر نشده".

اين چك به تاريخ 17 آبان 88 و توسط شركت كارگذاري بهمن و نزد شعبه بانك ملي شعبه بورس و به حساب شركت سپرده مركزي اوراق بهادار و تسويه وجوه بابت 20 درصد حصه نقدي بلوك 50 درصدي مخابرات صادر شده است.
از جیب به جیب
در گزارش تابناک آمده،‌ براساس قانون اصل 44، سازمان خصوصي سازي با تكيه بر مصوبه هیات واگذاري در خصوص فروش بيش از 22.9 ميليارد سهم مخابرات معادل 50 درصد بعلاوه سهم، در 5 مهرماه 88 اقدام به حراج اين تعداد سهم به قيمت پايه هر سهم 340 تومان كرد. در جريان اين مزايده و حراج بي نظير، که به یک شوخی شباهت دارد دو گروه "كنسرسيوم اعتماد مبين و سرمايه گذاري مهر اقتصاد ايرانيان" شرکت داشتند؛ قبلا شركت تعاوني پيشگامان كوير يزد با دریافت یک توصیه و یا تهدید از دور رقابت ها خارج شده بود. جالب اینکه شرکت مزبور هیچ نگفت که چند میلیارد تمبری که برای حضور در این مزایده مصرف شده بود کجا رفت. در نتیجه دو موسسه ای با هم به رقابت مشغول شدند که گفته می شود تفاوتی با هم نداشتند .

به گفته یک کارشناس بخش خصوصی اصولا تصور اینکه ک شخص یا گروه در بخش خصوصی چنین سرمایه ای را ارائه کند بعید به نظر می رسد در حالی که هنوز پرونده خریدار پر دل و جرات فولاد روی میزهاست و او در حالی که پشت میز مدیریت نشسته سرگردان است تا قوه قضاییه استدلال های وی را بپذیرد و پولش را با زیان پس دهد و همچنان شرکت فولاد را در انحصار دولت نگاه دارد.

وقتی روزنامه ها و از جمله روزنامه سرمایه [به مدیریت دکتر عبده تبریزی مدیر سابق بورس تهران] در صدد برآمدند تا ته و توی بزرگ ترین معامله تاریخ ایران را در بیاورند به اطلاعات ضد و نقیصضی برخوردند که حتی معامله صوری را هم خدشه دار می کرد [ از آن جمله منع وجود مقامات دولتی در راس شرکت های خریدار و یا چند شغلی] که با انتشار نام شرکت های تشکیل دهنده کنسرسیوم خریدار همه نام ها فاش شد و سرداران از تاریکی به در آمدند و آشکار شد که هر کدامشان در هیات مدیریه چند تا از این شرکت ها حضور دارند. شرکت ها عبارت بودند از بانك سينا،‌ سرمايه گذاري تدبير، شركت سرمايه گذاري ساتا، سرمايه‌گذاري امين اعتماد. همین ها چک ها را در وجه یک شركت سهامي عام صادر کردند و دوشنبه در مهلت قانوني 30 روز كاري، چک به نام شركت سپرده گذاري شد و گیرنده اش [در چکی که با دست نوشته شده] "خودتان" ذکر گردید تا برای صدمیبن بار مجبور به تجدید آن نشوند و به این ترتیب مهمترين واگذاري تاريخ كشور با کمی دقت و احتیاط علمی و اداری انجام شد.

پیشینه سپاه
تاریخچه ورود سپاه به حوزه اقتصاد برابر است با سه حادثه دیگر در کشور؛ اول درگذشت آیت الله خمینی و دیگر رهبری آیت الله خامنه ای و سوم ورود سپاه به حوزه مسائل سیاسی. در سال 68 همزمان با پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی، ظرفیت بزرگی از نیروهای فعال و مستعد نظام عملاً فراغت یافتند. از دیدگاه دو نفری که عملا جانشین آیت الله خمینی شده بودند[آیت الله خامنه ای رهبر و هاشمی رفسنجانی رییس دولت سازندگی] استفاده از ظرفیت و امکانات سپاه در آن شرایط ضروری به نظر می رسید، لیکن اگرچه استفاده از این نیروها در آن هنگام، ابتكاری مناسب بود، اما پیامدهای منفی درازمدتی برجای گذاشت كه با دخالت مستقیم سپاه درکار دولت [اصلاحات] و همزمان ورود این نیرو در معاملات دولتی آشکارتر گردید. عدم مخالفت رهبر جمهوری اسلامی با عملیاتی که سپاه در مخالفت با وزیر راه دولت محمد خاتمی [در مورد پروژه فرودگاه امام] و همین طور دخالت در معامله پیمانکار دوم تلفن نشان داد که فرماندهان سپاه با هماهنگی بیت رهبر آماده ورود به صحنه سیاسی می شوند؛ عملی که در انتخابات سال 84 علنی شد. محمود احمدی نژاد که در انتخاباتی مشکوک و رای های ساخته بسیج به ریاست دولت رسید یک سال بعد با واگذاری مجموعه ای چند میلیارد دلاری از پروژه های دولتی به سپاه پاسخ درخوری به کمک های آنان داد.

تابستان امسال با آشکار شدن معامله ای در بورس تهران برای واگذاری سهام شرکت مخابرات، بلافاصله دستگاه تبلیغاتی دولت با عنوان بزرگترین معامله تاریخ بورس ایران از آن یاد کرد.این موضوع نشان داد دولت قصد دارد آمار خصوصی سازی به طور مصنوعی بالا برود اما اتفاقاتی که افتاد نشان داد هنوز همه بخش های کشور نسبت به وظایف خود بی اعتنا نیستند.

هنوز تابستان به پایان نرسیده و در حالی که تیتر اصلی صفحات اقتصادی بیشتر روزنامه های کشور همین معامله بود بسیاری از کارشناسان اعلام داشتند در این معامله، نه تنها بخش خصوصی وارد میدان نشده که در حقیقت سهام مخابرات "از این جیب به آن جیب شده " و این نوع معاملات و واگذاری ها، مغایر با نظر رهبری از تأکید بر اجرای اصل 44 است . با این گفته ها مجلس، مجمع تشخیص مصلحت نظام و سازمان بازرسی کشور اعلام داشتند که معامله را بررسی خواهند کرد.

همین کشمکش ها باعث شد که دوبار و هر دو بار در آخرین لحظات معامله لغو شد. روزنامه اقتصادی سرمایه یک زمان نوشت: "از زمان ابلاغ دستور رهبر انقلاب در خصوص سیاست‌های كلی اصل 44، تاكنون شركت‌های دولتی مختلفی از طریق بورس، اصطلاحاً به بخش خصوصی واگذار شده،اما با نگاهی ریزبینانه متوجه می شویم که دولت در واگذاری اختیاراتش به دیگران بخیل است و تلاش می كند با تشكیل شركت های مختلف، از شریك شدن در امور با بخش خصوصی بپرهیزد.نگاهی به چگونه خصوصی شدن مخابرات نیز نشان می دهد برخی تلاش می كنند با ظاهرسازی و دست به دست كردن سهام، عملاً از فرمان رهبری سرپیچی كرده و آنچه مدنظر ایشان از ابلاغ فرمان اصل 44 است، محقق نشود. چرا كه منافع برخی از افراد و گروه ها در خصوصی نشدن مخابرات است. با این وصف، هیچ یك از اهداف این واگذاری كه در سیاست های كلی اصل 44 از سوی رهبر انقلاب ابلاغ شده كه شامل آزادسازی و لغو انحصار دولتی، تأمین منابع مالی، افزایش كارآمدی و كاهش تصدی گری حاكمیت است، تأمین نگردیده است"

شکل صوری معامله در بورس این بود که کنسرسیوم "توسعه اعتماد مبین" موفق شده در رقابتی [که در مجموع چهل دقیقه به طول انجامید] با گروه"مهر اقتصاد ایرانیان" ، با ارائه سه ریال بیشتر از رقم پیشنهادی این شرکت برای هر سهم، برنده معامله بلوک مدیریتی مخابرات ایران شود و پنجاه درصد به علاوه یک سهم مخابرات ایران را از آن خود کند.

از همان لحظه کنجکاوی برای یافتن پیشینه این شرکت و نحوه برنده شدن آن آغاز شد. در دستگاه مخابرات اما هیچ کس نگرانی نداشت چون کسی باور نداشت که مدیریت مخابرات ایران به صورت واقعی به بخش خصوصی واگذار شده است.

اجزای معامله


کنسرسیوم "توسعه اعتماد مبین" از سه شرکت تشکیل شده است. شرکت های سرمایه گذاری "توسعه اعتماد"(46 درصد) و "شهریار مهستان"(8 درصد) که از شرکت های زیر مجموعه بنیاد تعاون سپاه هستند و شرکت "گسترش الکترونیک مبین ایران"( 46درصد)که از شرکت های زیر مجموعه ستاد اجرایی فرمان امام [از اجزای بخش اقتصادی بیت رهبری] است.دو شرکت از مجموع این شرکت ها در سالهای 1386 و 1387 تأسیس شده اند و سابقه چندانی ندارند و شرکت سرمایه گذاری توسعه اعتماد نیز در سال 1383 فعالیت خود را شروع کرده است

آنچه اطلاعات فوق را جالب می کند این است که دیگر شرکت کننده در این مزایده یعنی رقیب توسعه اقتصاد مبین، که کنسرسیومی با نام "مهر اقتصاد ایرانیان" است شرکتی است تازه ساخت و یکی از شرکت های زیر مجموعه مؤسسه مالی و اعتباری مهر است که صاحب آن نیروی مقاومت بسیج است. یعنی باز هم سپاه پاسداران.

تنها شرکت خصوصی که آمادگی خود را برای حضور در این معامله اعلام کرده بود گروه"پیشگامان کویر یزد" بود که صبح همان روز اول معامله از رقابت کنار گذاشته شد. هرچند سازمان خصوصی سازی اعلام کرده بود که پیشگامان کویر یزد از خرید انصراف داده انداما این گروه در پاسخ اعلام کرد که سازمان خصوصی سازی اعلام نموده "به دلیل عدم صلاحیت امنیتی نمی توانیم در معامله شرکت کنیم و درخواست خروج از معامله را به ما دادند". ضمناًمديران پيشگامان، مدعي وارد شدن خسارت به خود هستند و مي گويند:« باطل کردن هشت ميليارد ريال سفته، کارمزدها و هزينه کرد براي به وثيقه گذاشتن املاک و مستغلات 25 رجل اقتصادي جهت تأمين سه درصد معامله، به اين شرکت خسارت وارد کرده است» و آنها خواستار تأمين خسارت 150 ميليارد ريالي اين شرکت هستند که گویا این مشکل هم بعدا حل شد.

جمشید پژویان رئیس شورای رقابت که با حکم آقای احمدی‌نژاد به این سمت منصوب شده یک روز پس از انجام این معامله در گفت و گویی از احتمال ابطال این واگذاری خبر داد و گفت : اگر در این راستا واگذاری به بخش‌های نیمه‌دولتی و یا غیرخصوصی انجام شود خلاف فرایند خصوصی‌سازی است و در واقع خصوصی‌سازی نیست.به نظر من شرط خصوصی‌سازی در این واگذاری رعایت نشده است و به نوعی انتقال انحصار از دولت به بخشی نیمه‌دولتی صورت گرفته است.

نصرالله ترابی نماینده مجلس هم در گفتگو با پارلمان‌نیوز گفت: منظور از خصوصی‌سازی در کشور، واگذاری امور مدیریتی به بخش خصوصی است نه اینکه دولت، شرکت‌ها و مؤسسات را به بخش‌هایی چون سازمان تأمین اجتماعی، سازمان بازنشستگی، سپاه پاسداران و... که نهادهای شبه دولتی هستند واگذار کند. منظور از خصوصی‌سازی واگذاری مدیریت‌ها است که دولت دیگر دخالتی در تعیین مدیران نداشته باشد وگرنه خصوصی‌سازی اتفاق نمی‌افتد.البته اکنون اگر به آقایان خُرده بگیریم که چرا سهام مخابرات به سپاه واگذار شده، هزار و یک دلیل می‌آورند که این دو شرکت ربطی به سپاه ندارد اما زیان آن متوجه کشور و اقتصاد است.
پایگاه خبری الف متعلق به احمد توکلی هم در تحلیلی درباره واگذاری بیش از نیمی از سهام شرکت مخابرات ایران نوشت: در شرايطي كه انحصارات دولتي به انحصارات شبه‌دولتي تبديل مي شوند و فضاي كسب و كار در داخل كشور همچنان به شدت مخلّ توليد و سرمايه گذاري است، واگذاري سهام شركت مخابرات ايران به كنسرسيومي شبه‌دولتي، در واقع كوبيدن ميخ ديگري بر تابوت اصل44 است.

از حساب دولت
نكته مهم دیگر که افشا شد و مصداق دیگری برای فساد و ظاهرسازی است خبری است که در حاشیه یک کنفرانس خبری ماه گذشته روشن شد و نشان داد ظاهراً خریدار این معامله هنگفت ، فاقد سرمایه لازم برای انجام چنین معامله ای بوده و مبلغ 1500 میلیاردتومانی پیش پرداخت از محل جابجایی حسابهای دولتی تأمین شده، ضمانت نامه های معامله نیز تأمین نشده و خریدار قصد دارد با پذیره نویسی و دریافت وجه از مردم، سرمایه لازم برای پرداخت بهای مخابرات را فراهم كند.

یک ماه پیش، بعد از اعلام رسمی ورود سازمان بازرسی کشور به این معامله خبری تیتر اول روزنامه ها شد که حاکی از ابطال معامله توسط این سازمان بود و همین خبر باعث شد که یک ماهی هیچ خبر دیگری هم منعکس نشود. اما سرانجام در نیمه آبان و چند روز بعد از شیرینکاری سپاه پاسداران در روز سیزده آبان اعلام گردید همه موانع رفع شده و معامله ای که بر اساس آن یک موسسه پنجاه ساله که نیم قرن سرمایه عمومی در آن مصرف شده با دریافت یک چک که منبع تامین صوری ان هم حساب های دولتی بود، از مالکیت دولت خارج شد و به نام خصوصی سازی به مالکیت سپاه پاسداران درآمد و مدیریت آن به بیت رهبری واگذار شد. همان نهادی که اینک بزرگ ترین وزارت خانه کشور است و با چهارهزار کارمند و خارج بودن از نظارت مجلس، بی آنکه نیازمند به دادن پاسخ به قانون هم باشند، نهاد اصلی محافظ اقتصادی ولایت فقیه.

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

کوچ قاضی مرتضوی از قوه قضائیه به قوه مجریه

در ارتباط با سه عامل اجرائی جنایات پیش و پس از انتخابات 22 خرداد، یعنی قاضی مرتضوی، قاضی حداد و قاضی دیگری که با حرف "ح" معرفی شده، خبری از جانب دو سایت سفیر و فرارو منتشر شده مبنی بر تعلیق این سه از کلیه پست های قضائی. این تصمیم ظاهرا از سوی کمیسیون قوه قضائیه که مامور رسیدگی به پرونده جنایات کهریزک است گرفته شده است. بصورت همزمان و بعنوان یک خبر قطعی اعلام شده است که قاضی سعید مرتضوی که از حمایت قاطع سرلشگر فیروزآبادی، احمدی جنتی و بیت رهبری برخوردار است، به جای تعقیب قضائی قرار است در دولت احمدی نژاد مشغول کار شود. مسئولیت جدید او ریاست سازمان تعزیرات اعلام شده است که با حکم مستقیم احمدی نژاد رئیس آن تعیین می شود. بدین ترتیب مرتضوی از قوه قضائیه می رود به قوه مجریه تا در آنجا به وظائفی که کودتاچی ها برعهده اش می گذارند عمل کند. از قدیم گفته اند "چاقو دسته اش را نمی برد!"

بسیج :لشگر مخلص خدا؟

لشگر مخلص خدا؟
به نقل از روز آنلاین
بسیج لشگر مخلص خداست. در و دیوارهای شهر و کتابهای مدرسه و صفحه های تلویزیون مدام می کوشیدند این جمله را در سر کودکان فرو کنند. اما بسیجی که ما در زندگی روزمره دیدیم هر چه بود مخلص نبود، لشگر خدا بود یا نبود را باید از خود خدا پرسید. برای نسل ما در مدرسه، بسیجی خبرچین بود، تازه ما چندان خلافی هم نداشتیم برای خبرچینان. هر چه بزرگتر شدیم بسیج هم هیولایی وحشی تر شد، خیابانهای شهر پر بود از گزمه های بسیجی، بسیجی شناسی خود درسی شده بود برای نسل ما برای دور ماندن از خطر.

بسیجی برای نسل من کسی بود که با موتورش جلوی تو را می گرفت و تهدیدت می کرد یا تو و دوست دخترت را به پایگاه بسیج می برد یا تو باید باجی به او بدهی.اینها تازه بسیجیهای دله دزد بودند، بسیجیهای زبر و زرنگتر یک باری به زور اسلحه ماشین یکی از آشنایان را برده بودند و اوراق شده تحویل داده بودند. اینها همه اما بسیجیهای خوب بودند بسیجی های بد مردم را که با دوست دخترشان می گرفتند به پایگاه بسیج می بردند و عقده های جنسیشان را خالی می کردند.بسیجی خوب رشوه می گرفت و بسیجی بد متجاوز به عنف بود، یک نمونه اش در کرمان از پرده برون افتاد که روحانیت طالبانی نگذاشت چینی بر ابروی نگهبانان وفادارش بیفتد و مجرمین با سلام وصلوات آزاد شدند ولابد این روزها در کهریزک مشغول خدمت به اسلام ومسلمین بوده اند. روزی که پرده ها برافتد و اسناد بیرون بیاید مشخص خواهد شد که چه تعداد از قتلها بدست همین ها انجام شده است، آمار تجاوزها شاید هرگز مشخص نشود چرا که هنوز بسیاری حاضر نیستند بگویند مورد تجاوز قرار گرفته اند. چه بسیار خانواده هایی که توسط بسیجیان عزادار شده اند.چه بسیار زندگیها که توسط اینان نابود شده اند.

بسیجی از کودکی تعلیم می بیند که این مملکت ملک طلق اوست، تا وقتی دستور فرمانده را اجرا کند و سرسپرده رهبر باشد هر کاری بکند ایرادی ندارد. یادم هست در دوران راهنمایی و دبیرستان دوستی داشتم، بسیجی بود و سر خیابان می ایستاد، تعریف می کرد که شبی با پسر حاج آقای مسجدشان به ماشینی ایست می دهند و ماشین نمی ایستد و پسر حاج آقای مسجدشان به سمت ماشین تیراندازی می کند. با خنده می گفت و هیجان و اینکه چقدر جالب بوده و سرنشین ماشین وقتی ایستاده بود چقدر ترسیده بود و به قول او از ترس شلوارش را خیس کرده بود و باقی ماجرا.کودکی 12 – 13 ساله را فرض کنید که از کودکی یاد می گیرد اگر به کسی گفت بایست و او نایستاد باید به او شلیک کرد.چنین کسانی وقتی بزرگ شوند به چه تبدیل می شوند؟ پاداش امثال آن نوجوانان اگر حتی فقط همین باشد نیز آنان را بس است.قدرتی غیرپاسخگو تا حد شلیک به این و آن. باز اما پاداش بسیجی همین قدرهم نبوده است، برای همین قدرت بی حساب پول می گرفته، هم در دوی پنج هزار متر کنکور بسیجیان بی استعداد سه هزار متر جلوتر از بقیه مسابقه را شروع می کردند، هم بدون داشتن لیاقت شغلهای آب و نان دار را بدست می آورند و....

بسیجی اینک اما دیگر تمامی حد و مرزها را پشت سر نهاده، اینک بسیجیان شکارچیان انسانند.بسیج اینک علاوه بر پاداشی که برای کتک زدن و شکنجه کردن و تجاوزبه نوامیس مردم و آدم کشتن می گیرد-چند صدهزارتومان- برای شکار انسان جایزه می گیرد- نفری چند صد هزارتومان- تظاهرات سیزده آبان با بازداشت گسترده زنان و دختران همراه بود چرا که دستگیری زنان و دختران کم دردسر تر است و وقتی قرار است به ازای هر بازداشتی فلان مبلغ پول گرفت بهتر است که تلاش کمتر کرد تا سود بیشتر برد.منطق سود اینک به بهترین وجهی خود را نشان می دهد، آشکار است که بسیجی می فهمد و اتفاقا خوب هم می فهمد.این بسیجی دیگر آن فریب خورده ای نیست که بعضی بسیجیان سابق تعریف می کنند. که فردای پیروزی باید بخشیدش، اگر چه فراموش نکرد.بسیجی امروز آن است که نقشه می کشد، آنالیز می کند، حساب و کتاب می کند و سود و زیان هر عملش را می سنجد.چنین افرادی را نه می توان بخشید ونه فراموش کرد.

بسیج اینک لشگر شکارچیان انسان، لشگر مزدور شیطان و میراث شوم حکومت اسلامی است هم ارز جوانان نازی و اس اس، فداییان صدام، پیرهن سیاههای موسولینی و...آن کسی که اینک بسیجی است، آن کسی است که حقوق اساسی دیگران را پیشاپیش، به کرات و سیستماتیک نقض کرده است و از آنجا که حق محمولی دوموضعی است خود را در موقعیتی فاقد حقوق قرار داده است.دستگاه آدمکشی وشکار انسان حکومت اسلامی حساب وکتاب دارد، شکار می خرد و رسید می دهد، اما شکارچیان انسان باید بدانند این رسیدها می مانند؛ روز پیروزی که برسد روسا آنقدر آشفته اند که نتوانند دفتر و دستک ها را نابود کنند، فردای پیروزی شمایید وملتی خشمگین که هر قدرهم زعمای قوم نصیحتشان کنند که خشونت بد است و فلان وبهمان، به گوششان نخواهد رفت.

فردای پیروزی که دیر نیست ملتی شما را شکارخواهد کرد، روسایتان با چمدانهای پر از پول به هر حال گوشه ای از دنیا مخفیگاهی برای خود خواهند یافت. برای شما اما هیچ پناهگاهی پیدا نخواهد شد، تا دیر نشده توبه کنید، به صفوف ملت بپیوندید؛و بشنوید که مردم از بسیجی خوب که یاد می کنند می گویند باهری و همت؛و خطاب به شما فریاد می زنند:ما اهل کوفه نیستیم، پول بگیریم بایستیم.