۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

محمود رهبر می شود !

محمود رهبر می شود

این نامه برخلاف نامه هایی که قبلا منتشر کردم، یک نامه سرگشاده نیست. نامه ای است سربسته مثل همان چند نامه ای که از طریق آن واسطه برایت فرستادم و اگرچه دیر به آنها عمل کردی، ولی خوب عمل کردی. واقعیت این است که من روز به روز دارم بیشتر عاشق تو می شوم، قبلا گفته بودم که " خاتمی دوستت دارم، وحشتناک" ولی حالا می فهمم همه آن کارهایی را که باید خاتمی و هاشمی می کردند، تو داری می کنی، و خیلی هم با شجاعت و قدرت این کارها را می کنی، پس آیا من حق ندارم همه را بگذارم کنار و فقط عاشق و شیدای تو باشم؟ مگر چه چیز من از آن خرمافروش مصری یا بچه پنج ساله بولیویایی کمتر است که به تو گفته بود " ماموت" و نشان داده بود که انقلاب تو تا بیخ همه ملت ها نفوذ کرده و شبها همه جای شان را می سوزاند. پس من هم به پیروی از آنها می گویم زنده باد احمدی نژاد که توانست انتقام ما را از این حکومت بگیرد و آرزوهای ما را برآورده کند، چه ما باشیم و چه نباشیم.

محمود جان!

می دانم که داری می گوئی که کاش این نامه را بطور سربسته برایت فرستاده بودم، ولی اینقدر عجله دارم که امکانش نیست، از طرف دیگر می خواستم آن را بفرستم برای طرفدارانت در فیس بوک، ولی از ارتش سایبری که احتمالا خبرها را به آقا می دهند ترسیدم. می خواستم آن را با جی میل و یاهو بفرستم، ولی می دانم که هر دو تا را کنترل می کنند. می خواستم با پست بفرستم، ترسیدم پست بلژیک با بیت رهبری رابطه داشته باشد و آن را به او برساند، به همین دلیل نامه را برای خودت می فرستم و علنا منتشر می کنم. اگر کسی از تو پرسید که چرا چنین نامه ای نوشته ام، بگو یارو دیوانه است و از این چیزها زیاد می نویسد.

محمود عزیز تر از مشائی!

تا دیروز وقتی به کاری که با مشائی کردی فکر می کردم، احتمال می دادم که خودت با آقا توافق کردی و قرار گذاشتید که مشائی باشد که چهره ای مستقل نشان بدهد و برای انتخابات بعدی که من و دوستانم و جنبش سبز به او رای می دهیم، همه بدانند که به یک مخالف درجه یک خامنه ای رای می دهند. بخصوص که شنیدم شایع شده که طرف از جانب دولت تو رفته پیش هاشمی که با هم توافق کنند که کلک آقا را جیک ثانیه بکنید و تا بیاید تکان بخورد، قضیه را بروبکس تونسیزه کنند و شتر مرد، حاجی خلاص. ولی هنوز خیلی اطمینان نداشتم، حتی وقتی دیدم زدی توی دهان آقا و مشائی را بالاتر از همه وزرا نشاندی و بعد هم هر مشاوری که حال و هوای رهبری داشت، فرستادی ددر، فهمیدم که خیلی حقه ای و نصف ات زیر زمین است، بلکه حتی بیشتر.

اما محمود عزیزم، هیچ چیز مثل این جمله ای که گفتی قشنگ توی خال نخورد. اصلا اصل جنس بود و چه کسی جز تو این حرف را می توانست بزند که " کسانی که سند چشم انداز را نوشتند بی اطلاع بودند." من که می دانم تو می دانستی که سند چشم انداز را آقا خودش در سال 1382 به دولت خاتمی ابلاغ کرده، ولی دولت خاتمی مثل تو عرضه نداشت که به آقا بگوید جمعش کن، یه جای دیگه پهنش کن. دستت درد نکند، بخصوص اینکه درست زدی توی برجک آقا که وقتی حضوری رفته بودی بیت، گفته بود " سند چشم انداز یک مسئله فرادولتی است؛ محصول یک کار فشرده و متراکم است؛ کار کارشناسی شده و درست هم هست. كلمه كلمۀ این‌ها بررسی و محاسبه و كارشناسی شده است." واقعا چه چرت و پرتی می گویند که سند چشم انداز کار کارشناسی شده است؟ حالا فرضا کارشناسی شده باشد. مگر مملکت ما به کار کارشناسی شده نیاز دارد؟ تو خودت، ایکی ثانیه زدی سازمان برنامه که مرکز فکر و برنامه کشور بود، نابود کردی، هیچ اتفاقی نیافتاد، فقط اقتصاد مملکت از بین رفت.

محمود جان!

هر روز صبح این را با خودت تکرار کن. رمز ماندن در ایران پررویی است. یعنی همین کاری که تو می کنی، همین آقا را ببین، بیست سال است نمی دانست یارانه و رایانه به چه دردی می خورند، اینقدر که تو از این طرح مزخرف " یارانه هدفمند" حرف زدی، درآمده و گفته که سالها طرح یارانه هدفمند آرزوی ما بود. حالا اگر خدای ناکرده بعد از پنجاه سال نیروگاه بوشهر راه افتاده بود، می گفت " راه افتادن نیروگاه بوشهر آرزوی قدیم ما بود" همین طوری که داری می روی پیش برو. شنیدم که رفتی پیش آقا و آقا گفته شما دارید محبوبیت مرا از بین می برید، تو هم عصبانی شدی و گفتی که شما اصلا محبوبیت نداشتید، ما کاری کردیم که عده ای طرفدارتان بشوند." البته ممکن است این حرف ها شایعه باشد، ولی حتی اگر این را نگفتی این دفعه که دیدی بگو. نه اینکه آقا طرفدار پیدا کرده باشد، طرفدار که مهم نیست، ساندیس مهم است که فعلا تا چند ماهی داری.

ببین! محمود! اصلا توی کت ات نرود و فکر کنی احمد توکلی و علی مطهری یک چیزی می گویند، مجلس از تو سووال یا استیضاح می کند یا تو را کنار می گذارند. فعلا هیچ کاری نمی توانند بکنند. مجبورند تو را تحمل کنند. تو هم اگر بخواهی همین جوری ادامه بدهی شش ماه بعد که انتخابات مجلس شروع بشود مجلسی ها خشتک ات را بادبان می کنند، بالاخره می خواهند رای بیاورند. تو هم که نمی توانی هر دو سال برای هر انتخابات یک کودتا بکنی. برو توی مجلس و بگو که اصلا هیچ مصوبه ای را اجرا نمی کنی. این مجلسی که با 200 هزار رای نامزدش وکیل شده که در راس امور که هیچ در تحت امور هم نیست. یادت نرود که اگر همین جوری بخواهی بروی، از شش ماه دیگر که دردسر مجلس شروع شد، تازه دعوای بعدی شش ماه بعدش شروع می شود که سر انتخابات است.

مسوولیت در جمهوری اسلامی مثل لنگ حمام است، اگر آن را از تو بگیرند، باید یک دست جلو، یک دست عقب بگذاری و تا ارادان بدوی. سعی کن قبل از اینکه به سال هفتم برسی سال آینده به محض اینکه از نیویورک برگشتی، فورا سه تا سخنرانی علیه آقا بکن، خودت راحت می توانی سوژه را پیدا کنی، بگذار مجلسی ها آخر کارشان عدم کفایت سیاسی بدهند، آن وقت دو تا راه می ماند. یا می توانی بروی مصر یا بولیوی رئیس جمهور بشوی، یا اینکه یک لشگر بزرگ درست می کنی مثل چه گوارا و تمام دنیا را نجات می دهی. هیچ غصه هم نخور، از همین حالا امکاناتش فراهم است. حتی این کارها را هم نخواستی بکنی، می توانی بروی آمریکا مجری تلویزیون بشوی.

محمود جان!

تو هر کاری از دستت برمی آمد برای این مردم کردی. چند تا مرجع تقلید و روحانی در کشور بودند که احترامی داشتند، آن بدبخت آغاجری یک کلمه علیه آنها گفت می خواستند اعدامش کنند، تو کاری کردی که مراجع تقلید جرات ندارند از خانه شان بروند سر خیابان دویست گرم حلواارده بخرند. یک مشت مسوول سیاسی و وزیر و وکیل سابق داشتیم که اینها تا یک کلمه حرف می زدیم فورا امام خمینی را تا دسته می چپاندند توی چشم مان، حالا زحمت کشیدی کاری کردی که نوه و نتیجه امام خمینی هم جرات ندارد برود سر مرقد مطهر یک حمد و سوره بخواند. چهار تا هنرمند انقلابی داشتیم که حاصل انقلاب اسلامی بودند، نصف شان شدند سبز و تا ابد دیگر فیلمسازی نمی توانند بکنند، نصف شان هم شدند طرفدار نظام و مردم آدم حساب شان نمی کنند. ذخیره ارزی کشور و نفت و گاز را هم که یکی از معضلات کشور بود و همیشه بخاطر اینکه مملکت پول داشت، یک مشت پپه یابو رئیس می شدند، این ها را هم از بین بردی.

تو وظیفه ات را انجام دادی. اینقدر نامه برای رئیس جمهور آمریکا نوشتی که اگر فردا هر کسی بخواهد با آمریکا رابطه برقرار کند، کسی نمی تواند جیک بزند. وزیرت را هم که فرستادی اسرائیل مشکل آنها هم حل شد. به نظرم بیشتر از این فداکاری نکن. فقط چهار تا دیگر تودهنی به این آقا بزنی، خودش کاسه کوزه را جمع می کند، می رود پی کارش. یادت نرود، این حرف ها شوخی نیست، دو راه بیشتر نداری، یا صبر کنی تا بزنند پس و پیش ات را یکی کنند، یا بروی توی سینه آقا که کاسه کوزه اش را جمع کند و بالاخره وقتی تو بتوانی بشوی رئیس جمهور، خودت هم می توانی بشوی رهبر. خودت که شدی رهبر دیگر همه دور هم هستیم. من که ایکی ثانیه برمی گردم ایران. الآن هم که نوزده تا مشاور را گذاشتی کنار، بالاخره یکی باید برای روسای جمهور جهان نامه بنویسد، من در نامه نویسی واردم. زودتر بلیط بفرست، من دارم راه می افتم بروم فرودگاه. منتظر بلیط هستم.

قربانت، ابراهیم نبوی، بیست و هفتم دی 1389


۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

حالا پاسخ سایت « الف » به این آقا را هم ببینید !

"آقای احمدی نژاد از خود شما شروع شد"



پس از اعلام دادستان كل كشور مبنی بر اينكه محمدرضا رحيمي معاون اول رئيس جمهور،‌ يكي از متهمان پرونده موسوم به بيمه ايران است، تاكنون واكنش هاي متعددي در اين خصوص از سوي افراد مختلف صورت گرفته است.

به گزارش «تابناك» در تازه ترين واكنش، دکتر احمدی نژاد رئيس جمهور کشورمان در دفاعي جانانه، معاون خود را از هر اتهامي مبرا دانست و در اين باره اظهار داشت:

«من نمی دانم که چرا برخی اصرار دارند خلاف قانون عمل کنند؛ اینکه در یک برنامه زنده تلویزیونی فردی که خود متخلف است به کسی که حضور ندارد تهمت و اتهام بزند خیلی بد است.»

احمدی نژاد با انتقاد از پخش این برنامه از سیما افزود:

«این کار باید اصلاح و جبران شود و برخی معاونت های صدا و سیما باید دقت و مراقبت بیشتری کنند.»

صد البته اين سخن حقي است كه در غياب افراد، به ويژه در يك برنامه تلويزيوني زنده که قطعا بینندگان زیادی دارد، نبايد اتهاماتي را عليه آنان مطرح كرد، به ویژه آنکه این موارد هنوز در حد اتهام است و نه تنها در دادگاهي صالحه ثابت نشده بلكه خود فرد هم حضور ندارد تا به اتهامات طرح شده پاسخ بگويد و حداقل ـ گرچه به صورت ظاهری ـ بتواند از خود دفاع کرده و اعاده حيثيت كند.

بر اين مبنا، نكته جالب اين مساله آنجاست كه اتفاقا چنين رويكردي در تلويزيون يعني متهم كردن افراد در محضر میلیون ها بیننده، در سال 88 و در ايام مناظرات انتخابات رياست جمهوري رقم خورد، آنجا كه شخص دکتر احمدی نژاد اتهامات متعددي را عليه افراد مختلف در تلويزيون طرح كرد، اتهاماتي كه اتفاقا در غياب افراد عنوان شد و متهمین نتوانستند با پاسخ گويي در قبال آن اتهامات از خود رفع شبهه و اعاده حيثيت كنند و آناني هم كه خواستند به پاسخ گويي به آن اتهامات بپردازند، اين فرصت در اختيارشان گذاشته نشد.

اينك اما ظاهرا به نوعی ورق برگشته و در غياب معاون رئيس جمهور، اتهاماتي درباره وي در تلويزيون طرح شده است و خواه ناخواه شخص رییس جمهور میز مورد سوال قرار گرفته است و جالب اینکه این بار ایشان همان اقدام سابق انجام شده توسط خود عليه ديگران را در مورد معاون اول کابینه خويش برنتابیده و با بد دانستن این اقدام حتي خواستار بررسي جدي مسئولان تلويزيون در اين باره شده است.

البته تفاوت هاي زيادي بين اين دو رفتار به ظاهر مشابه وجود دارد كه اتفاقا با پاسخ گويي شفاف رئيس جمهور، احتمالا مردم حسنه بودن یکی و سيئه بودن دیگری را بهتر درك خواهند كرد:

اول اينكه طرح اتهاماتي عليه افراد توسط رئيس جمهور در تلويزيون در حالي صورت مي گرفت كه آن افراد اصولا حتي پرونده اي به عنوان متهم در دستگاه قضايي نداشتند، در حالي كه دادستان كل كشور، قاضي پرونده و سه قاضي ديگر، معاون رئيس جمهور را حداقل متهم مي دانند.

دوم اينكه در ماجراي مناظرات 88، رئيس جمهور در حالي اتهاماتي را عليه اشخاص مطرح كرد كه خود آن افراد يا حداقل نماينده اي از آنان براي پاسخ گويي حضور نداشتند و اين در حالي است كه در برنامه اخير «دیروز، امروز، فردا»، مجموعه دولت نيز به موازات ديگر قوا، نماينده اي را براي دفاع از معاونش فرستاده بود كه اتفاقا تريبون برنامه بيش از آنكه در اختيار نماينده مجلس باشد به مدد مدیریت ضعیف برنامه از سوی مجری، در اختيار ايشان بود.

سوم اينكه طرح اتهام عليه آقای رحيمي در برنامه تلويزيوني از سوي فردي صورت گرفت كه وظيفه نمايندگي خود را با استناد به اعلام دادستان كل كشور در مورد این اتهام، پیگیری قانون مبارزه با مفاسد اقتصادي و همچنين عمل به دغدغه هاي رهبر معظم انقلاب انجام داد و علی القاعده نفع شخصی در آن دخیل نبود، در حالي كه در مناظرات انتخاباتی، طرح اتهام عليه افراد براي بهره برداري سیاسی و حذف رقيب انتخاباتي بود که همین بی اخلاقی در خطبه های نماز جمعه 29 خرداد نیز مورد تذکر رهبر انقلاب قرار گرفت.

و چهارم اينكه رئيس جمهور محترم حتي در دفاع خود از جناب معاون اول، به طرح اتهام عليه يكي از نمايندگان مجلس مي پردازد و وي را خلافكار مي خواند، تا بدين وسيله رحيمي را تبرئه كند.

در پايان اتفاقا بايد هيچ نگفت و قضاوت را به مردم واگذار كرد...

سلام ، من باز آمدم

سلام دوستان
من دوباره می آیم . نمی شود حرف ها را نگفت ، هر چند گفتن هم مشکلات خاص خودش را دارد . حرف که بزنی فتنه گر می شوی . نمی شوی ؟
حتی اگر 30 سال در مقام های مختلف مملکت باشی . آن هم نه مثلا بخشدار یا فرماندار یا شهردار یا مدیریت یک اداره در یک شهر کوچک . بلکه در نهاد های حساس کشور .
مثلا چی ؟
مثلا چندین سال رییس مجلس ؟ مثلا دو دوره ریاست جمهوری ؟ مثلا 13 سال رییس مجمع مصلحت نظام که هنوز هم تداوم دارد !
آری حرف بزنی مجرمی ! نه متهم ؟ فهمیدی ؟ مجرم !
باید بگی هر چی اونا میگویند . اونا میخواهند !
اگر اعتراض کنی یا انتقاد می شوی فتنه ! فرقی هم نمی کنه سر فتنه باشی یا ته فتنه ؟
فتنه گر هم محاربه ، بایستی کلکش کنده بشه ! هتک حرمت بشه ! سرش هم در کاسه توالت بره غمی نیست . باید بره !
اما خوب ننویسی هم جور دیگه می شود . میگویند خوب خرانی هستند ؟ خوب می شود سوارشان شد ؟ می بینی که خوب هم سواری می کشند .
جالبه !! نه !
نگاه کنید ! مناظره ها را که فراموش نکرده ایم ؟ کرده ایم ؟
نه شما بگویید : فراموش کرده ایم . این آقا در مناظره ها مدیران ارشد و کارگزاران نظام را در مقابل چشم میلیون ها بیننده محکوم کرد به دزدی و اختلاس و سوئ استفاده از بیت المال . کسی هم به او هیچ نگفت .
نه که فکر کنید ، من حال طرفدار این یا آن هستم ؟ نه حرف چیز دیگر است . ایشان ناطق نوری و هاشمی رفسنجانی را در دادگاهی یک طرفه ، در مقابل انظار مردم ، ان هم مردم احساسی ! محکوم به همه چیز کرد ، البته چون می خواست رییس جمهور بشود و به هر قیمتی بود شد . نشد ؟
اما حالا که کمی تا قسمتی هوا برای خودش ابری شده است ، ببینید چه می گوید ؟
ببینید :
احمدی‌نژاد: تهمت در یک برنامه زنده تلویزیونی به کسی که حضور ندارد «خیلی بد» است!!
راست می گویند : « مرگ خوب است ، اما برای همسایه »
آری ایشان ببینید چه می گوید ؟
احمدی‌نژاد در پایان جلسه امروز هیأت دولت در جمع خبرنگاران درباره مسائل مطرح شده در مورد معاون اول رئیس‌جمهوری افزود: قاعدتا کسی که اتهام می‌زند باید یک دلیل و مدرکی داشته باشد. وی گفت: من این را یک حرکت سیاسی می‌دانم که متاسفانه با بی‌تقوایی همراه است.
آقای احمدی‌نژاد اظهار داشت: آقای رحیمی از برادران بسیار خوب، پاک و مومن دولت است و شبانه‌روز، ایشان در اختیار مردم است. احمدی‌نژاد ادامه داد: زندگی آقای رحیمی بسیار پاک و ایشان فردی انقلابی و خدمت‌گذار است.
وی گفت:‌ من نمی‌دانم که چرا برخی اصرار دارند خلاف قانون عمل کنند؛ اینکه در یک برنامه زنده تلویزیونی فردی که خود متخلف است به کسی که حضور ندارد تهمت و اتهام بزند خیلی بد است. احمدی‌نژاد با انتقاد از پخش این برنامه از سیما افزود: این کار باید اصلاح و جبران شود و برخی معاونت‌های صدا و سیما باید دقت و مراقبت بیشتری کنند.
وی ادامه داد: ‌البته آقای رحیمی شکایت کرده که امیدوارم این شکایت هر چه سریع‌تر رسیدگی شود البته زمان طولانی از این شکایت سپری شده است. وی گفت: قانون حاکم است اینکه یک عده تصمیم سیاسی بگیرند که دولت را متهم کنند خیلی بد است و من به آنها نصیحت می‌کنم که این کار عاقبت خوبی ندارد. احمدی‌نژاد افزود: اگر کسی مدرکی دارد باید آن را به دستگاه قضایی بدهد و امیدوارم این بداخلاقی‌ها خاتمه پیدا کند
.
بله مرگ خیلی خوب است اما نه برای ما بلکه برای همسایه !!!!

۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

نامه ای سر گشاده :واقعا فکر ‌می‌کنيد شما را با نام کنونی‌تان ياد می‌کنند؟

واقعا فکر ‌می‌کنيد شما را با نام کنونی‌تان ياد می‌کنند؟ نامه ای به آيت‌الله خامنه‌ای، محسن موسوی
به نام خداوند مهربان

با سلام به مقام رهبری جمهوری اسلامی
جناب حجة الاسلام خامنه ای

نمی دانم آيا اين صدها نامه ای را که در طی اين نه ماه برايت نوشته شده خوانده ای يا نه، يا اينکه کسی از نوکران بارگاهت برايت گوشه ای از اين نامه های بی انتها را خوانده يا نه!
اما می دانم انرژی های منفی هميشه حتی با وجود هزاران ابزار فيلترينگ و ترافيک های وحشتناک ، مسير خود را به بهترين و مطمئن ترين شکل طی می کنند و به مقصد می رسند.
نويسنده های اين نامه ها آدم های مختلف و متفاوتی بودند با افکار و مرام ها و سلايق سياسی متفاوت که گوشه ای از دردهای خود را با شما در ميان گذاشته بودند و واکنش شما چيزی نبود جز آن لبخند های مشمئز کننده و در برخی موارد خشم و عصبانيت. تازه اينها سرگشاده بوده و همه ديده اند، بعضی را هم شنيده ايم که خصوصی بوده و در خلوت مطالعه فرموده ايد.



تبليغات خبرنامه گويا
advertisement@gooya.com



جناب حجة الاسلام خامنه ای

خوشبختانه يا متاسفانه جديدا مراتب را اشتباهی بالا و پايين می کنيد. سابق بر اين خود را علی می دانستيد و بر سر ملت می کوبيديد ، در واقعه جانگداز رحلت اعلم العلما حضرت آيت الله العظمی منتظری خود را در جايگاهی بالاتر از خدا فرض کرديد و به خدا توصيه و راهنمايی عنايت فرموديد که ايشان را عفو کند ، در حوادث عاشورا خود را در جايگاه امام حسين قرار داديد و مخالفان را يزيدی ناميديد ، چند هفته پيش در قالب يک دستفروش بازار سيد اسماعيل خبر از تمام شدن حجت داديد و به اطلاع مردم رسانديد که حجت تمام شد ، اخيرا هم فرموده ايد مخالفين از کشتی نجات پياده شوند ، اين يکی را اعتراف می کنم نفهميديم که شما منظورتان چه بوده که احتمالا از سه حالت خارج نيست.
يا دوباره به مقام امام حسينی بازگشته ايد ، يا خود را نوح می دانيد و از هر حيوان يک جفت در کشتی نجات (بيت رهبری) قرار داده ايد که البته سالها پيش اينکار را انجام داده ايد و از هر حيوان دهها جفت ذخيره فرموده ايد ، و يا اينکه اينبار تحت تاثير برنامه های کودک، علاقه به يوگی و دوستان پيدا کرده ايد.
خاطرتان هست که چند ماه پيش بنگاه خبرپراکنی تان(صدا و سيما) خبر از دستگيری دو جاسوس آلمانی داد که يکی از آنها يوگی نام داشت ، خدای نخواسته نکند سربازان گمنام امام زمان اشتباهی خود شما را دستگير فرموده اند؟ اگر اينطور بوده اميدوارم توصيه ای دگربار به خداوند داشته باشيد که از سر تقصيرات آنها هم بگذرد.

جناب حجة الاسلام خامنه ای

خالصانه تقاضا دارم شفاعت بنده را پيش خدا بکنيد که در سطور بالا با شما مزاح کردم، نميدانم چطور شد که با نائب امام زمان سر شوخی باز شد، با کسی که منصوب خداست و ولی امر مسلمين جهان است. جلو جلو عذر می خواهم قبل از اينکه در زندان مجبور به نوشتن نامه ندامت و پشيمانی شوم و از شما طلب عفو و بخشش کنم، پس شما هم زودتر دستور بخشش من را به خداوند صادر فرماييد.

با اينکه جسم ناقصی داريد ولی می دانم که حافظه ی سالمی داريد و به ياد می آوريد شعار های انقلاب پنجاه و هفت را. انقلابی که آينده ای شيرين را به مردم نويد می داد و حاکميت مردم را بر سرنوشت خود، حق مسلمشان می دانست. انقلابی که به اصطلاح سلاحش قرآن بود و مکتبش اسلام. اين حقوق مسلم کجا رفته اند؟ همگی فراموش کرده ايد چه شعارهايی می داديد؟ آيا شما هم همچون مرحوم خمينی که وقتی پا به تهران گذاشت آلزايمر گرفت همه چيز را فراموش کرده ايد؟ چه کسی می تواند چهره دموکرات ايشان را در پاريس با آن ژست حقوق بشری فراموش کند؟ قرار بود دموکراسی و حقوق بشر در ايران چيزی مثل فرانسه باشد، قرار بود حتی مارکسيست ها و کمونيست ها هم بتوانند آزادانه فعاليت کنند، قرار بود ايشان با رسيدن به ايران به قم برود و در حوزه ها مشغول تدريس شود، قرار بود زنان از حقوق مساوی با مردان برخوردار شوند.
اين قرارها را خود ايشان با ملت گذاشت و همه را فراموش کرد. دموکراسی ما در زمان ايشان در حد بورکينافاسو هم نبود، مارکسيست و کمونيست که هيچ، تمام مخالفين ايشان يا اعدام شدند يا مجبور به ترک وطن، ايشان به جای تدريس در حوزه، رسما دکان ولايت فقيه را افتتاح و بر تخت فرمانروايی تکيه زد، در مورد زنان هم لازم نيست چيزی بگوييم چون چه کسی هست که نداند چه ظلم ها که در حقشان نشده و چه حقوق مسلمی که ازشان در اين سی سال تضييع نشده است.
ايشان در سخنرانی بهشت زهرا بغير از وعده تامين زندگی مادی ما، از تامين زندگی معنوی ما هم سخن گفت. وعده داد آب و برق را مجانی می کند، اتوبوس را مجانی می کند. چه شد؟
آن همه شعار و وعده همه هيچ؟ همه باد هوا؟ اگر شما خود را ميراث دار مرحوم خمينی می دانيد قاعدتا در مورد آن همه وعده های دروغين مسئوليد، اگر ايشان بتواند با مساله جنگ ايران و عراق عمل نشدن وعده ها را توجيه کند شما چه توجيهی داريد؟ مرحوم خمينی لااقل اين شانس را داشت که چنين جنگی درگرفت و توجيه به اين بزرگی برای ايشان و اطرافيانشان مهيا شد. همان نزديکان و حلقه های اصلی اطراف ايشان که اين روزها خبری ازشان نيست، همان ها که همچون اطرافيان امروز شما دستشان به خون های زيادی آلوده است و از ترس اينکه پرده بر افتد لال شده اند. به راستی شما چه توجيهی می توانيد داشته باشيد؟
بيش از بيست سال از زمامداری شما و تکيه تان بر جايگاه مرحوم خمينی می گذرد، شما نه تنها هيچ کدام از وعده های سلفتان را به مردم عمل نکرديد، بلکه با ساخت يک دشمن خيالی راه را برای سرکوب مردم و مخالفان هموار کرديد. شما هر وقت دهان باز می کنيد صحبت از دشمن به ميان می آوريد، به راستی چه کسی دشمن تر از شما برای ايران؟ مگر دشمن تر از شخص شما هم برای اين ملت به واقع مظلوم وجود دارد؟
شما تمام ضعف ها و کاستی ها را ناشی از توطئه ها و دسيسه ها و دخالت های دشمن می دانيد، حضرت آقا يک بار هم که شده نوار سخنرانی خود را به دقت گوش کنيد و با شنيدن هر کلمه "دشمن" يک دانه تسبيح آزاد کنيد، قطعا متوجه خواهيد شد که در يک سخنرانی نيم ساعته، به دو يا تسبيح محتاج خواهيد بود. به خدا فقط در همين يک مورد سوژه خنده ی خاص و عام شده ايد.

جناب حجة الاسلام خامنه ای

اين دشمنی که شما از آن سخن می گوييد برای مردم ما بيگانه است، مجموعه ی نظام جمهوری اسلامی سالهاست که اموال و دارايی های نقدی و غيرنقدی فراوانی را تقديم گروه های فلسطينی و حزب الله لبنان می کند. اين مبالغ آنقدر کلان است که می شود همه فقرای کشور را، همه ی بی خانمان ها و بيچارگان را چاره ای انديشيد و به سامان رساند. شما و مرحوم خمينی از آنجا که خود را نماينده ی خدا بر روی زمين می دانيد و اسلام هم جزو متعلقات و ارث پدری تان است مصلحت اسلام را بر اين ديديد که برای نجاتش اين پول ها را به آنها اختصاص دهيد. اسلامی که دقيقا بر خلافش عمل می کنيد. حاميانتان در خلوت علت پرداخت اين همه مبالغ به گروه هايی همچون حماس و حزب الله را منافع ملی و تضعيف اسرائيل می دانند. آخر کيست که نداند اگر نبود دخالت های بيجای جمهوری اسلامی، تا به امروز فلسطينيان و اسرائيل هزار بار با هم به توافق رسيده و صلح می کردند و با تشکيل کشور مستقل فلسطينی آن منطقه رنگ آرامش را سالها پيش به روی خود می ديد. شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ايران مردم در روز قدس عکس العمليست به پرداخت اين پولها.
به خدا قسم اگر اين پولها را خرج مردم و آبادانی ايران می کرديد، چهره ای موجه از شما و حاکمان جمهوری اسلامی در ذهن مردم نقش می بست و در آن شرايط آيا احدی به فکر حمله به ايران می افتاد؟ آيا مردمی که از حاکمين و مسئولان کشورشان رضايت دارند حاضر نيستند برای حفظ و دفاع از وطنشان جان دهند؟

جناب حجة الاسلام خامنه ای

شما هميشه صحنه را می بينيد و ما اينبار وصيت نامه شما را ديديم و لذت برديم از ولی فقيه زمان، از ولی امر مسلمين جهان، از نماينده خدا بر روی زمين و از نائب امام زمانی که در سن بيست و چهار سالگی، شش سال نماز به خدا بدهکار است. شما نه سال بوده که به سن تکليف شرعی رسيده ولی دو سوم تکاليف خود را انجام نداده بوديد. چطور از مردم انتظار داريد شما را با سمت های فعلی تان بپذيرند؟ شمايی که سی سال است همه را به تقوا و انجام تکاليف شرعی توصيه و ارشاد می کنيد چرا؟
اعتماد به نفستان بسيار ستودنيست که با وجود اين وصيت مکتوب و قابل دسترس برای همگان، باز هم خود را نماينده خدا در زمين می دانيد و خدايی می کنيد. به خدا قسم پرستيدن خدای حضرتعالی کفر است، آن خدايی که با قمه و ساطور و ترازويی بزرگ آماده مجازات و اجرای حدود بندگانش با لباسی خون آلود در انتظار ايستاده است. ای کاش فقط ادعای نيابتش را داشتيد که جهانيان ديدند و شنيدند سخنانتان را در امر و نهی های خدای گونه. چطور می شود که غير مستقيم ادعای خدايی می کنيد و از جمع کردن به قول خودتان فتنه معاندين نظام عاجز و درمانده ايد؟ اين خدايی که شما يا خودش يا نماينده اش هستيد اينقدر ذليل و خوار و بيچاره است که عده ای معاند فريب خورده ی وابسته به استکبار و غرب که به گفته نماينده ی مجلستان هفتصد نفر هم نيستند، خواب را از چشمانش ربوده اند و عرضه ی پايان دادن به يک فتنه ی هفتصد نفری را ندارد؟

جناب حجة الاسلام خامنه ای

خدای ما همان خدايست که بخشنده و مهربان است، ستار العيوب است، خدای ما معين، امين، مبين، متين ، رشيد، حميد، شديد و شهيد است. احيانا چهار کلمه عربی که در حوزه خوانده ايد فراموشتان نشده؟
اين خدا تنها به دنبال بهانه ايست که بندگان خود را مورد عفو و بخشش و لطف خود قرار دهد، خدای آسمانها و زمين است و بر همه امور شاهد و ناظر است، صدای بندگان خود را می شنود و به فرياد آنها می رسد. اين خدا ارحم الراحمين است، او مهربانترين مهربانان است.
خدای ما زيباست و زيبايی را دوست دارد، آرامش بندگانش برای او مايه ی خوشنوديست، خدای ما از دروغ بيزار است، از بدگويی و غيبت بيزار است، از تهمت بيزار است، از ظلم به مظلوم بيزار است، از ستاندن جان بيگناهان در روز شهادت ثارالله بيزار است، اين خدا بی نياز از وکيل و وصيست، نماينده نمی خواهد، او قادر متعال است و خود توانايی پاسخ دادن به دشمنانش را دارد.
اما از بد روزگار شما مدعی خدايی شده ايد که اين صفات را ندارد، عاجز و ذليل و بيچاره است و برای گرفتن حقش نماينده به ايران فرستاده و جالب قضيه اين است که نماينده اش شماييد! آيا پرتاب سنگ در روز عاشورا به قصد دفاع از جان ، محاربه با خدا تلقی شده و حکمش اعدام است؟ حضرت آقا، سالهاست در تلويزيون به جای ديدن برنامه های مناسب و سرگرم کننده، تصاوير پرتاب سنگ به جهت دفاع از مال و جان و ناموس به ما نشان داده شده است، ما اين ابتدايی ترين راه دفاع را از شما ياد گرفته ايم.
محاربه با خدا يا رسول خدا را شما تشخيص می دهيد؟ چرا با اين کارهای زشت و به دور از عقل آن اندک آبرويی که در اين سی سال برای اسلام باقی مانده را هم نابود می کنيد؟ چطور خجالت نمی کشيد وقتی از نوشته های فردی در مورد پيامبر اسلام برداشت توهين می کنيد و وی رااعدام می کنيد؟ آيا شما پيامبر اسلام، محمد امين را می شناسيد؟ آن مورد اعتماد همگان را می گويم که وقتی در کوچه های مکه راه می رفت، دشمنانش خاکستر به سرش می ريختند، به طرفش سنگ پرتاب می کردند و در مواقعی آب دهان به صورت مبارکش می انداختند.
ديگر اهانت از اين علنی تر؟ از اين عيان تر؟ پاسخش چه بود؟ می دانيد؟
پاسخ او به اين بی احترامی ها لبخند زيبايی بود که بر لبانش نقش می بست، جواب بی حرمتی را با احترام می داد و آنها را به آرامش دعوت می کرد. او با همين مهربانی و گذشت خود آنها را به راه راست دعوت کرد و از گمراهی نجات داد. به خدا قسم محمد را نمی شناسيد.

جناب حجة الاسلام خامنه ای

تاريخچه ی زندگی شما بسيار غم انگيز است، هر صفحه ای که ورق می خورد گريه دارتر می شود، در هر سِمَت و جايگاهی که خواسته بوديد ظاهر شديد و نقش بازی کرديد، اين آخرين نقش را نمی دانم کدام مجنونی به شما پيشنهاد داده بود که خود را در قامت ميرزای شيرازی ديديد!
اگر به ذهن جان ناقابلتان نمی آيد يادآور می شوم که فتوای تاريخی او در معاهده ی انحصار تنباکو در زمان ناصرالدين شاه، مردم را چنان به صحنه کشاند که شاه قاجار مجبور به فسخ قرارداد تنباکو گرديد. با صدور اين فتوا، مردم مبارزه سياسی عليه قرارداد مذکور را يک وظيفه ی شرعی دانسته و به مخالفت پرداختند، چنان که شنيده ايد حتی در دربار و حرمسرای شاه قاجار هم قليان ها شکسته شد.
شما پيش خود چه فکر کرده ايد؟ فکر کرده ايد با صدور فتوای چهارشنبه سوری که فرموده بوديد اليوم روشن کردن آتش و ترکاندن نارنجک در حکم محاربه است، مردم از خانه هايشان بيرون نمی آيند و فتوای مرجع تقليد خودخوانده ای چون شما را اجرا خواهند کرد؟ چه مقايسه ی مضحکانه ای بود که خود را با ميرزای شيرازی همطراز دانسته بوديد. اصلا شاگردانش را می شناسيد؟ دو تن از معروفترين شاگردان او ملا محمد کاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی و ديگری شيخ فضل الله نوری بودند. جالب اينکه آخوند خراسانی نام يک خيابان در شهر مشهد است که نام سابقش خيابان خاکی است و نام ديگری را بر بزرگراهی در تهران قرار داده اند. اگر کمی مطالعه داشته باشيد می دانيد که فتوای قتل و به دار آويختن شيخ فضل الله نوری را همين جناب آخوند خراسانی صادر فرموده اند. حال اينکه چطور می شود هر دوی اينها برای شما و نظامتان محترم هستند مساله ی پيچيده ای نيست. مرحوم خمينی در ديدار جمعی می گويد(نقل به مضمون): من نأش آن بزرگوار(شيخ فضل الله) را بر بالای دار همچون پرچم اسلام می دانم. اين تنها دليليست که نام آن بزرگراه امروزه شيخ فضل الله نوريست، ايشان معمولا هرآنچه که می گفت توسط جوگيرهای آنروز که دور و برش بودند همچون آيه ای از آيات قرآن بی حساب و کتاب مورد استناد قرار می گرفت، مثلا وقتی خبر شهادت نوجوانی که به زير تانک رفته بود به ايشان داده شد، بلافاصله فرمودند که رهبر من حسين فهميده است رهبر من آن نوجوان سيزده ساله ايست که به خود نارنجک می بندد و زير تانک می رود و از فردا نام حسين فهميده همه جا می پيچد در حالی که حسين فهميده در بيمارستان بستری و پدرش نيز بالای سر او بود و زخم هايی بسيار جزئی داشت و نوجوان کشته شده کسی ديگر بود که نامش را هيچ وقت از تلويزيون اعلام نکردند. حسين فهميده هم در آن گير و دار چطور به شهادت رسيد خدا می داند.
ولی همه که مانند مرحوم آيت الله منتظری شجاعت اقرار به اشتباه را ندارند، شما نداريد مرحوم خمينی هم نداشت. ايشان بعد از مطلع شدن از ماجرای زنده بودن حسين فهميده هيچگاه حاضر نشد اشتباه خود را بپذيرد و اعلام کند. در مملکتی که شما و مرحوم خمينی زمامدار آن باشيد بهتر از اين نمی شود. قاتل و مقتول هر دو عزيز و گرامی اند، هم آخوند خراسانی احترام دارد هم شيخ فضل الله نوری.

جناب حجة الاسلام خامنه ای

بيش از نه ماه از انتخابات رياست جمهوری می گذرد و بعيد می دانم شما حتی يک شب با آرامش به رختخواب رفته باشيد. نه ماه مقاومت دليرانه ی ملت ايران در مقابل ظلم و جور استبداد زمانه. قبلا نيز در مطالبی برای شما نوشتم که از اين کارهای سياه دست برداريد و چهره ی خود را در برای نسل های آينده بيش از اين سياه و تاريک نکنيد ولی ما چه خوش خياليم که به شما توصيه ی تغيير می کنيم.
اين نامه را کسی برای شما می نويسد که تا قبل از کودتای نظامی-انتخاباتی تان يک خط هم روی کاغذ مکتوب نکرده بود. نه اينکه نمی توانستم نه، اعتماد به نفسش را نداشتم. اين اعتماد به نفس را شما به من ارزانی داشتيد. فراموش نمی کنم تا همين چند سال پيش اگر در خانه ی ما محبوب نبوديد، اگر کسی شما را دوست نداشت لااقل اندک احترامی داشتيد و سر سوزنی اعتبار. اعتباری که گرچه به اندازه ی سر سوزنی بود ولی با همه ی کمی و کوچکی، بود. آنجا که سردار نقدی و همراهانش به مهاجرانی و عبدالله نوری حمله ور شدند و آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند اين شما بوديد که در نماز جمعه ی بعد از واقعه، تندترين حمله ها و جمله ها را نثار نقدی کرديد و وقتی فردی ميانه ی صحبت شما جمعيت نمازگزاران را تشويق به تکبيرگفتن کرد باز اين شما بوديد که او را با لحنی تند سر جايش نشانديد و گفتيد آقا بگذار حرفم را بزنم و حرفتان را کامل زديد و نقدی و اوباشش را بی آبرو و حرکتشان را به شدت محکوم کرديد.
اجازه بدهيد باور کنيم و البته باور کردم که ماجرای آنروز نمايش نبود و آن لحن تند نظر واقعی علی خامنه ای بود. اين علی خامنه ای بسيار متفاوت است با اين کسی که من هم اکنون در حال نگارش نامه برايش هستم. شما خيلی تغيير کرده ايد، خيلی. سالهای خيلی دور را نمی گويم، شما حتی با ده دوازده سال پيش هم زمين تا آسمان فرق کرده ايد. آنوقت ها با همه ی قساوت، اندک رحم و مروتی، اندک وجدان بيدار و آگاهی داشتيد که متاسفانه می بينيم همه ی اينها را از دست داده، از خانه ی دل رانده ايد و در عوض دروغگويان و چاپلوسان و دستبوسانی را جايگزين کرده ايد که شبانه روز در حال مدح و تاييد شما هستند، اوضاع را تحت کنترل و امن و امان گزارش می دهند و از اقتدار خود و نظام سخن می گويند. به راستی در اين نه ماه گذشته از آنها سوال فرموده ايد که اگر اين همه امنيت برقرار است و اوضاع تحت کنترل، پس آن لشکرمضحکی که در ۲۲بهمن در خيابان های تهران رژه می رفت برای چه بود؟ که برخی تعدادشان را بيش از دويست هزار مامور امنيتی و نظامی و شبه نظامی تخمين زدند!
اگر امنيت برقرار است به چه منظور و با چه هدفی دو تک تيرانداز در بالای ساختمان وزارت کار، دوتا بالای ساختمان تامين اجتماعی، سه تا بالای مرکز خريد گلديس ميدان صادقيه و تعداد زيادی اسلحه به دست بالای ساختمانهای مشرف به خيابان آزادی و ميدان صادقيه اجير شده بودند؟
اگر بحرانی در کار نيست در روز ۲۲بهمن که به اصطلاح سالروز پيروزی انقلاب اسلامی است و به نوعی روز ملی و روز استقلال جمهوری اسلامی محسوب می شود با چه نيتی تلفن های همراه حاضران در مسيرهای راهپيمايی که خودتان مشخص کرده بوديد به کلی قطع می شود و جالب تر اينکه در گوشه ای از اين نمايش مسخره ی هرساله، سيم کارت های اعتباری همراه اول و ايرانسل به صورت فله ای آنهم بطور رايگان بين تظاهرکنندگان توزيع می شد. تظاهرکنندگان اندکی که تظاهر می کردند که برای دفاع از ارزشها و کوبيدن مشت محکم به دهان استکبار و ابرقدرتها به خيابان آمده اند ولی بيشترشان به نيت آن بسته های گوشت، مرغ، برنج، چای، رانی و اضافه کاری های ثبت شده در فيش حقوقی شان آمده بودند. کسی به خاطر شما و نظامتان به خيابان نيامده بود، اگر هم بودند آنقدر تعدادشان کم بود که قابل بحث نيست بهتر است اگر تا سال ديگر بوديد که البته بعيد می دانم، فکری به حال افزايش تعداد اتوبوس ها بکنيد و جمعيت بيشتری را از شهرستان های دور و نزديک به تهران بياوريد.
تمامی اعتبار و آبرويتان به باد رفته، همه جا ازهمسر و فرزندانتان ياد می کنند. در کنار گارد ضد شورش که راه می رفتم، اين مساله را متوجه شدم. آنجا حدود بيست يا سی نفر از حاميانتان رو به اين نيروها شعار "تشکر تشکر" سر دادند، چند نفر از همين نيروها با صدايی آرام ولی قابل شنيدن، ذکر خير بسيار ويژه ای از مادر مرحومتان کردند که با شنيدن آن گوش هايم سرخ شد، می بينيد چطور سربازانی که برای سرکوب مردم به خيابان ها می ريزيد به ريش تزئينی تان می خندند؟
شما حتی در بين قوای نظامی تان هم جايگاه نداريد، اگر می بينيد سکوت کرده اند سکوتشان علامت رضا نيست، وقتش که برسد اقتدارشان را، ميهن پرستی شان را به شما نشان خواهند داد.

جناب آقا

آنقدر از دين سوء استفاده های ابزاری کرده ايد که نمی دانم کدامشان را بگويم، اما بهتر است از مساجد صحبت کنيم. مساجدی که مشتری ندارند. نمازگزار ندارند. با اموال بيت المال اداره می شوند، بسيار با شکوه و با هزينه های ميلياردی ساخته می شوند ولی جايگاهی شده اند برای تبليغ خرافه و ستايش شما. ای کاش نماينده ای به مساجد شهر می فرستاديد و يک آمار کلی به حضورتان می آوردند که در صفوف نمازهای جماعت به طور متوسط چند نفر می ايستند. و يک مقايسه کنيد اين آمار را که حتی بدون در نظرگرفتن دوبرابر شدن جمعيت کشور نسبت به قبل از انقلاب، تعداد مسجدی ها نصف آن زمان هم نيست. يک چهارم هم نيست. اوضاع و احوال مساجد جمهوری اسلامی خيلی وحشتناک تر و نگران کننده تر از اينهاست چون ديگر هيچ انسان آزاده ای حاضر به مسجد رفتن نيست.
می دانم اين خبر بديست که می خواهم به شما بدهم اما مردم نماز خود را در خانه های خود می خوانند بدون اينکه تظاهر کنند بدون اينکه خود را برای شما در مساجد نمايش دهند. شما حداقل اين بازی را بدجوری باخته ايد و هدف بزرگتان که همان نابودی دين و اعتقادات مردم است مفتضحانه شکست خورده است.
اين مسجد نشينان کنونی به برکت نظام مقدستان اکثرا رانت خورهای سپاهی و نيروهای بسيجی و امر به منکر کنندگان در جامعه هستند که باعث همه ی فتنه های کشور هستند. جوانانی را شناسايی می کنند و مغزشان را شستشو می دهند، يکی از آنها برايم تعريف می کرد که در جلسات عقيدتی بسيج، روحانی سخنران، شما را امام زمان معرفی کرده و اين عدم اعلام عمومی از طرف شما را انتظار برای وحی خداوند دانسته بود. يعنی شما منتظر وحی هستيد که ظهور کنيد و اعلام کنيد من سيد علی خامنه ای همان مهدی موعود هستم. وای بر آن روحانی و وای بر شما.
علی بن ابی طالب امام اول شيعيان سالها پيش در مورد اين مساجد چنين گفت:

"روزگاری بر مردم خواهد آمد که از قرآن جز نشانی، و از اسلام جز نامی، باقی نخواهد ماند. مسجدهای آنان در آن روزگار آبادان، اما از هدايت ويران است. مسجد نشينان و سازندگان بناهای شکوهمند مساجد، بدترين مردم زمين می باشند، که کانون هر فتنه، و جايگاه هرگونه خطاکاری اند، هر کس از فتنه بر کنار است او را به فتنه بازمی گردانند، و هرکس از فتنه عقب مانده او را به فتنه ها کشانند، که خدای بزرگ فرمايد: [به خودم سوگند! بر آنان فتنه ای بگمارم که انسان شکيبا در آن سرگردان ماند]، و چنين کرده است، و ما از خدا می خواهيم که از لغزش غفلت ها در گذرد" "حکمت ۳۶۹ نهج البلاغه"

اين روزها دائما از فتنه می گوييد و رهبران سبز را سران فتنه می ناميد. بر فرض هم که ميرحسين موسوی و مهدی کروبی سران فتنه اند، اين فتنه همان فتنه ايست که خداوند وعده داده و مصيبتش گريبان شما را گرفته است.

حضرت آقا

اگر عمالتان به فرمان شما بر ماهواره ها پارازيت می اندازند، اگر سايت های اينترنتی را فيلتر می کنند، اگر کتک می زنند، اگر به زندان می اندازند و شکنجه می کنند، اگر سعی در تفرقه افکنی در صفوف جنبش سبز ملت ايران دارند، بدانيد اين اولين باريست که ملت يکپارچه و با يک هدف مشخص به پا خواسته و کف مطالباتش کنار گذاشتن شخص شما و انحلال سپاه پاسداران است، اين مردم حتی اگر روزی هزار بار احمدی نژاد را در بنگاه خبرپراکنی تان(صداوسيما) رئيس جمهور خطاب کنيد باز هم مردم ميرحسين موسوی را رئيس جمهور منتخب و قانونی خود می دانند. دلخوش به اختلاف نظرهای گروه های سبز نباشيد که فردای پيروزی همه ی ملت دست در دست هم در يک انتخابات آزاد و با حضور همه ی سليقه ها نظام سياسی و مديران کشور را انتخاب خواهند کرد.

آقای خامنه ای

زمان رفتنتان فرا رسيده، شمارش معکوس از همان فردای نماز جمعه ی کزايی ۲۹خردادتان آغاز شده ، زمان به سرعت در حال گذر است و شما همچنان با ريش های خود بازی می کنيد. اگر مردم برای شما اهميت ندارند، اگر مسلمان نيستيد و از کيفر خداوند در آخرت باکی نداريد، اگر مست قدرتيد و هنوز اين مستی از سرتان نرفته، اگر از مقام انسانيت استعفاء داده ايد و مقام ديگری برگزيده ايد، تنها به يک چيز فکر کنيد؛
به کتاب تاريخ بچه مدرسه ای های ۱۰سال بعد، ۲۰سال بعد، ۵۰ و ۱۰۰ سال بعد...
واقعا فکر می کنيد شما را با نام کنونی تان ياد می کنند؟ "مقام عظمای ولايت رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، نائب امام زمان، حضرت آيت الله العظمی امام خامنه ای؟" يا شما را در کنار صدام حسين، هيتلر، ميلوشويچ و پينوشه قرار می دهند؟
ظلم بنا به وعده ی الهی پايدار نخواهد ماند و ظالم رفتنيست، اين ظلم های ريز و درشتی که در حق هموطنانم روا می داريد پايانی دارد و همگی آنروز را خواهيم ديد، به شما هشدار می دهم بترسيد از آه مظلومی که هيچ پناهی جز خدا ندارد. دير يا زود شما را در دادگاه با ريش های تراشيده و وضعيتی متفاوت با آنچه هم اکنون داريد خواهيم ديد البته اگر عمری برای ما باقی باشد و جانمان را نستانده باشيد.
"زنده بوديم اگه فردا ؛ وعده ی ما دم دادگاه"

محسن موسوی

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

مادر ندا : دخترم را کشتید، سیاه بازی را تمام کنید

می خواهم فریاد بزنم چه می خواهید از دخترم؛ تو را به خدا بس کنید، او را کشتید حالا سیاه بازی راه انداخته اید مقابل سفارت انگلیس برای چی؟” مدام اشک می ریزد این مادر، گریه امانش نمی دهد، او مادر ندا آقاسلطان است که این سخنان را می گوید. درست در لحظه ای که جماعتی را همچون زمان های برگزاری نمایش های رو حوضی خیابانی جمع می کنند، جمع کرده اند تا هنرشان را به رخ بکشند که در قتل این دختر دست خارجی و دشمن در کار است تا شاید بتوانند شرم شان را از قتل دختران و پسران جوان میهن پنهان کنند.

ندا آقاسلطان در جریان اعتراضات مردمی به نتیجه انتخابات و پس از خطبه های آیت الله خامنه ای در نماز جمعه تهران که هشدار داده بود در این تجمعات ممکن است برخی به دنبال اهداف تروریستی خود باشند به همراه عده ای دیگر از جوانان معترض به شهادت رسید. انتشار فیلم چگونگی جان دادن این دختر جوان در لحظه ای کوتاه تمام جهان را تحت تاثیر قرار داد. دولت احمدی نژاد و فرماندهان نظامی تاکنون بارها اعلام کرده اند که ندا آقاسلطان توسط عوامل خارجی به قتل رسیده است.

روز گذشته در حالیکه عده ای را تحت عنوان دانشجویان بسیجی مقابل سفارت انگلیس برده بودند تا نمایش بازسازی صحنه قتل ندا آقاسلطان را به اجرا درآوردند، مادر این شهید جنبش سبز، عازم روزنامه ایران بود تا تکذیبیه خبر دروغ این روزنامه را برای انتشار تحویل آنها دهد. او دقایقی با خبرنگار ما همکلام شد. خبر دروغ ایران چه بود؟ مادر ندا می گوید: آنها به دروغ نوشته اند که من برای دادن مجوز ساخت فیلم دخترم به شبکه خبری سی ان ان پول گرفته ام. او در حالی که داغ دلش تازه شده است و اشک می ریزد، می گوید:” من اگر داشتم خودم پول می دادم که فیلم دخترم را بسازند، چطور ممکن است برای ساختن فیلم دخترم پول خواسته باشم. ”

خبر روزنامه ایران و برخی سایت های وابسته به اقتدارگرایان که با اعتراض مادر ندا مواجه شده به این شرح است: “با گذشت چندین ماه از واقعه قتل ندا آقاسلطان، اخیرا شبکه خبری سی‌ان‌ان در تماسی که با خانواده ندا آقاسلطان برقرار کرده از آنان خواسته با این شبکه برای ساخت مستندی درباره زندگی دخترشان همکاری کنند. بر همین اساس، این شبکه خبری در نخستین گام برای نشان دادن حسن‌نیت خود به خانواده آقاسلطان به آنان پیشنهاد داده با دریافت ۱۵۰ هزار دلار عکس‌ها، خاطرات و فیلم‌های مختلف مربوط به مرحومه ندا آقاسلطان را در اختیار سی‌ان‌ان قرار دهند. بنا بر این گزارش، سی‌ان‌ان قصد دارد با جمع‌آوری این عکس‌ها و نیز اطلاعات بیشتر درباره ندا آقاسلطان دست به ساخت مستندی از این واقعه دردناک زده و با وارونه کردن واقعیت، حملات بیشتری را متوجه جمهوری اسلامی کند.”

مادر ندا یکبار دیگر ماجرای چگونگی به شهادت رسیدن فرزندش را اینگونه شرح می دهد: “من به همراه دخترم در تجمعات اعتراضی شرکت می کردیم. روز به شهادت رسیدن فرزندم به ندا گفتم امروز نیروهای نظامی حکم تیر گرفته اند بیرون نرو. ولی دخترم اعتراض کرد و گفت: مادر! اگر من نروم، تو نروی، دیگران هم نروند، پس چه کسی باید این اعتراض را فریاد بزند. او به همراه استادش به تظاهرات رفت و کشته شد.”

مادر ندا می گوید:” خودشان دخترم را کشتند، آنها یکبار که مرا تهدید به سکوت می کردند از زبانشان در رفت که دخترم را نشان کرده بودند، آنها به من گفتند که فیلم تو و دخترت را در راهپیمایی های قبلی داریم. این ادعای آنها نشان می دهد که آنها دخترم را نشان کرده بودند و در روز حادثه او را کشتند و حالا مقابل سفارت انگلیس نمایش راه انداخته اند.”

مادر ندا در حالی به برگزاری نمایش بازسازی صحنه قتل دخترش در مقابل سفارت انگلستان در تهران معترض است که اقتدار گرایان تیم های رسانه ای خود را به صحنه اعزام کرده اند و تدارک وسیعی برای پوشش خبری این مراسم دیده اند. امروز بیشتر روزنامه های اقتدار گرایان در صفحه اول روزنامه هایشان این مراسم را به صورت برجسته منتشر کرده اند. کیهان در صفحه اول خود به نقل از تجمع کنندگان که آنها را دانشجو خوانده، نوشته است: “انگلیس قاتل ندا آقاسلطان را برای محاکمه به ایران تحویل دهد”، روزنامه ایران نیز همراه با چاپ عکسی نوشته است: “دانشجویان در برابر سفارت انگلیس اجرا کردند؛ بازسازی صحنه قتل مشکوک آقاسلطان” و روزنامه رسالت نوشته است “دانشجویان صحنه واقعی قتل ندا آقاسلطان را به تصویر کشیدند”. هیچکدام از این روزنامه ها ننوشتند که مادر و پدر ندا در لحظه ای که دانشجویان به خون خواهی ندا جمع شده بودند کجا بوده اند و موضع آنها چیست.

خبرگزاری فارس متعلق به سپاه پاسداران، سناریوی نمایش اجرا شده در مقابل سفارت انگلیس را اینگونه شرح داده است:

” در ابتدای این تئاتر خیابانی یکی از دانشجویان به عنوان مجری شبکه bbc فارسی به ایفای نقش پرداخت. سپس یکی دیگر از دانشجویان در نقش مامور سازمان جاسوسی انگلیس MI6 ماموریت آرش حجازی برای قتل ندا آقا سلطان را تشریح کرد. وی با دادن مبالغ،‌اسلحه و بیان نحوه ماموریت آرش حجازی و همچنین دادن بلیت رفت و برگشت به ایران، حجازی را برای انجام ماموریت روانه ایران کرد.

در قسمت بعدی این تئاتر، دانشجویی که نقش آرش حجازی را بازی می‌کرد و چهره خود را با تصویر این فرد پوشانده بود، نحوه قتل ندا آقا سلطان را به یکی از همکارانش توضیح داد.

قسمت بعدی این تئاتر صحنه قتل ندا آقا سلطان بود. آرش حجازی با حضور در کنار ندا آقا سلطان وی را علیه جمهوری اسلامی و سر دادن شعار تحریک کرده و وی را به گوشه‌ای از محل قتل راهنمایی می‌کرد. همکار وی نیز در این زمینه او را به این کار تشویق می‌کرد و بعد از آن نیز هنگامی که ندا آقا سلطان در حال شعار دادن بود، همکار آرش حجازی از پشت سر وی با اسلحه‌ای که در پیراهن خود پنهان کرده بود، پشت سر ندا آقا سلطان را مورد هدف گلوله قرار داد و وی را به قتل رساند و بعد از آن سوار بر وسیله نقلیه خود، از محل دور شد.
در قسمت بعدی آرش حجازی با حضور در محل قتل با ایجاد سر و صدا و هیاهو مردم را به سمت خود و جنازه ندا سوق داد و شروع به سردادن شعارهایی علیه جمهوری اسلامی کرد.”

بازداشت ساعتی پدر و مادر ندا در روز ۱۳ آبان

مادر ندا در این گپ و گفت کوتاه خبر از بازداشت ساعتی خود و همسرش در روز ۱۳ آبان می دهد. او می گوید: روز ۱۳ آبان به همراه همسرم به قصد شرکت در مراسم این روز به میدان هفت تیر رفتیم. اما همینکه بسیجی ها چهره ما را شناختند به شدت ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند. او می افزاید: آنها سپس برای چند ساعت ما را بازداشت کردند.

اقتدارگرایان که هنوز از شوک رسوایی به قتل رساندن جوانان ایرانی در رسانه های دنیا بیرون نیامده اند، هر روز می کوشند با نمایشی تازه این رسوایی را به گونه ای پنهان و با قلب ماهیت کردن این اتفاق از پاسخ دادن به این پرسش که با کدامین مجوز به روی جوانان معترض وطن، گلوله بسته اید، طفره می روند. اما جنبشی که با خون این جوانان آبیاری شده، مثل رود خروشان به پیش می رود. دیروز مردم شرکت کننده در مراسم ۱۳ آبان را به باطوم بستند ولی باز فردایی در پیش است. ۱۶ آذر در پیش است و بار دیگر جنبش سبز ایران، صدای اعتراض خود را بلند خواهد کرد تا شاید این بار، حاکمیت صدای مردم را بشنود.

بیانیه ۱۶ مهندس میرحسین موسوی به مناسبت ۱۶ آذر

بیانیه ۱۶ مهندس میرحسین موسوی به مناسبت ۱۶ آذر
میرحسین موسوی به مناسبت سالروز ۱۶ آذر بیانیه ای صادر کرد. به گزارش “کلمه” متن کامل بیانیه به شرح زیر است

بسم الله الرحمن الرحیم

عید سعید غدیر را به ملت مسلمان ایران تبریک می‌گویم و از خداوند متعال نزدیک شدن به آرمان‌های صاحب غدیر را برای آنان و تمامی مسلمانان جهان مسئلت می‌کنم. در این عید شیعیان برای هم برکت و بهروزی آرزو می‌کنند و از یکدیگر تحفه‌هایی را می‌طلبند که به تحقق چنین آرزوهایی کمک کند و متضمن سرانجامی نیکو برای ملت و کشور خصوصا در شرایط بحران‌زده کنونی باشد. چنین انتظاری از ما نیز هست و حتی اگر این انتظار وجود نداشت برآورده کردن آن وظیفه‌ای بر عهده ما بود. برای این منظور کاری که از ما برمی‌آید صمیمیت در خیرخواهی است، حتی اگر آن را نپذیرند، و پایداری در دوراندیشی است، حتی اگر چنین نامی بر آن نگذارند. خطرهایی بزرگ‌تر از آن در پیش است که چه ما و چه دیگران از خویشتن یاد کنیم و واقعیت‌هایی سترگ‌تر از آن در برابر قرار دارند که با نادیدن ناپدید شوند. با استمداد از لطافتی که فضای عید ایجاد کرده است و با استفاده از فرصتی که روز شانزدهم آذر به وجود می‌آورد چه چیز بهتر از پرداختن به آنچه می‌تواند داروی درد امروز باشد؛ دارویی که الزاما تلخ نیست، اگر پیشداوری‌ها را کنار بگذاریم.

روز دانشجو در پیش است. در تاریخ معاصر ما جنبش دانشجویی همواره نوعی پرچم و گواه برای حرکت مردم بوده است. در روزهای تلخ بعد از کودتا و در تاریک‌ترین برهه از تاریخ ملت ما، زمانی که همه آرزوها برباد رفته به نظر می‌رسید آنچه در شانزدهم آذر ۱۳۳۲ روی داد شاهدی بود که معلوم می‌کرد روح مردم و خواسته‌های تاریخی‌شان هنوز زنده است. آن «سه قطره خون» و آن «سه آذر اهورایی» که روز دانشجو را پایه گذاشتند، اگر پس از نیم قرن هنوز از تازگی، درخشندگی و اهمیت برخوردارند، به خاطر آن است که نسبت به وجود و حیات واقعیتی عظیم‌تر در جان مردم شهادت ‌دادند. این گواهی در سال‌ها و نسل‌های پس از آن نیز از سوی جنبش دانشجویی ادامه داشت و هنوز ادامه دارد. جامعه به دلایل بسیار گرایش‌های در حال تکوین در بطن خویش را پیش چشم کسانی که تنها به ظاهر آن می‌نگرند نمایان نمی‌کند. دگرگونی‌های بزرگ معمولا متهمند که یک‌باره روی می‌دهند و از بازیگران سیاسی فرصت هماهنگ شدن با خود را دریغ می‌کنند. البته در حقیقت هیچ تحولی دفعتا تحقق نیافته است؛ تنها بروز و ظهور تغییرهاست که شکلی دفعی دارد. در چنین شرایط گواهانی که از اعماق ناپیدای جامعه خبر می‌دهند به راستی ارزشمندند.

جنبش دانشجویی در تاریخ معاصر ما همواره حاوی ‌گزارش‌هایی از شکل‌گیری جریان‌های عمیق سیاسی و اجتماعی در متن جامعه بوده است. این نقشی است که اگر حاکمان با درایت برخورد می‌کردند می‌توانست و می‌تواند برای عبور کم‌هزینه به سمت توسعه و پیشرفت بیشترین بهره‌ها را برساند، اما آنان خشمگینانه این نشانگر ذی‌قیمت را می‌شکنند؛ آنان دوست دارند به خود تسلی دهند که حرکت‌های دانشجویی جز غوغای چند جوان پرسروصدا نیستند که اگر خاموش شوند صورت مسئله از اساس پاک خواهد شد؛ داستانی تکراری از انکار واقعیت‌ها و تلاش برای تولید و تفسیر اطلاعات مطابق میل دولتمردان که تقریبا هیچ عهد تاریخی بدون شمه‌ای از آن پایان نیافته است. ان هولاء لشرذمه قلیلون، (گفتند که) اینها گروهی ناچیزند (به قول امروزی‌ها خس و خاشاکی بیش نیستند)، و انهم لنا لغائظون، و آنها ما را به خشم می‌آورند، و انا لجمیع حاذرون، و ما همگی در آماده‌باش به سر می‌بریم، فاخرجناهم من جنات و عیون، پس خداوند آنان را از باغ‌ها و چشمه‌سارها بیرون کرد، و کنوز و مقام کریم، و از گنج‌ها و از جایگاه دلپسند.

چه تلخ است اگر پس از این همه عبرت‌های دور و نزدیک مشابه این خطا هنوز در رفتار کسانی دیده ‌‌شود؛ آنهایی که اصرار دارند بگویند مردم دیگر ساکت شده‌اند و فقط دانشجویان مانده‌اند؛ در دانشگاه‌ها هم فقط تهران ناآرام است، از تهران هم فقط دانشگاه‌های مادر هیاهو می‌کنند، آنجا هم کانون جنبش و جوشش، چند نفر جوان غریبند که اگر آنها را به اخراج از خوابگاه و محرومیت از تحصیل تهدید و محکوم کنیم داستان تمام می‌شود. خوب! تمام این کارها را کردید، پس چرا داستان تمام نشد؟ زیرا حرکت دانشجویی گواه بر واقعیت‌هایی بزرگتر از خویش است. ای کاش قدر آن را می‌دانستند، از پیش‌آگهی‌هایی که درباره تحولات دور و نزدیک می‌دهد درس‌ می‌گرفتند و خود را با این تغییرات هماهنگ می‌کردند، خصوصا اینک که دانشجویان نه مستوره‌ای کوچک از مردم، که یکی از وسیع‌ترین و فعال‌ترین قشرها را تشکیل می‌دهند. درحال حاضر از هر بیست ایرانی یک نفر دانشجوست. متصدیان امور اگر پیش از این به نقش آنان به عنوان گواه فردا توجه کرده بودند اینک در چنین بحرانی قرار نداشتند.

البته این یک قاعده دوسویه است. حرکات دانشجویی هم به اندازه‌ای که از تمایلات واقعی جامعه خبر بدهند نیرومند و ریشه‌دارند، زیرا قدرت نهادهای اجتماعی در گرو پایبندی به ضرورتی است که آنها را ایجاد و ایجاب می‌کند. نسل ما آن زمان که در حرکات دانشجویی شرکت داشتیم به روشنی می‌دید که پیوند با متن جامعه تا چه حد در توانایی‌هایش موثر است. در آن زمان گرایش‌های بسیاری میان دانشجویان به چشم می‌خورد. اگر انجمن‌های اسلامی از همه قوی‌تر بودند به خاطر آن بود که از واقعیت‌‌های اجتماعی بیشتر نمایندگی می‌کردند.

بسیاری از فعالان دانشجویی امروز، گردانندگان فردای جامعه خواهند بود و این دلیلی مضاعف است تا مظهریت از واقعیت‌های اجتماعی را از دست ندهند . قدرت و سرزندگی آنها در گرو این رمز است. راز موفقیت سیاستمداران نیز همین است. آنها تا اندازه‌ای که بتوانند خواست‌ها و تمایلات جامعه را بشناسند و با آنها منطبق شوند، بلکه تجلی و گواه آنها قرار بگیرند، قادرند به کشور خود خدمت کنند، یا لااقل قدرتمند باقی بمانند. و این تصور که کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به رغم گرایش‌های مردم بر آنان حکومت کند بیشتر از یک توهم نیست. حتی زمانی که یک دولت موفق می‌شود با تکیه بر نیروی سرکوب موجودیتش را حفظ ‌کند فی‌الواقع از انطباق خود با آمادگی جامعه برای تمکین در برابر زور ارتزاق کرده است، گرچه این تمکین هم تا ابد نمی‌پاید.

جامعه ما اینک شگرف‌ترین تحولات را تجربه می‌‌کند؛ بعد از حوادثی که چند ماه گذشته به خود دید کیست که بتواند این حقیقت را انکار کند؟ ماهیت دقیق این دگرگونی چیست؟ این بزرگترین سوال برای ما و برای مخالفان ماست. آنان نیز اگر بدانند که چه رویداد عظیم و مبارکی در راه است، کلاه‌خودها و چوب‌دستی‌هایشان را کنار می‌گذارند و به دنبال ابزارهایی برای پرستاری از این گیاه پاک که در خاک ما جوانه زده است می‌روند.

در میان زیبایی‌های بسیاری که روزهای پیش از انتخابات را نورانی می‌کرد زیباترین پدیده جمع شدن مردمی از سلیقه‌های گوناگون گرداگرد هم بود. آنها برای آن که به این کار موفق شوند تفاوت‌ها و تنوع‌هایشان را کنار نمی‌گذاشتند، بلکه به رسمیت می‌شناختند. کسی لازم نمی‌دید که برای شرکت در این یکرنگی هویت خویش را از دست بدهد و دیگری شود. در آن یگانه‌شدن‌ها حظی وجود داشت که فطرت‌هایمان می‌پسندید. آن زنجیره‌های سبز انسانی که شهرهای ما را فرا گرفت نمایشی تهی از حقیقت نبود. قرار نبود بعد از آن که از پل گذشتیم به سرنوشت یکدیگر اهمیت ندهیم و جان‌‌هایمان نمی‌خواست که پس از چشیدن طعم آن یگانگی از نو پراکنده شویم. چنین چیزی بدون تردید نشانه‌ای از طلوع بزرگی و رشد در حیات یک ملت است.

بزرگی یک ملت در ثروتمند بودن یا قدرتمند شدن نیست؛ اینها فقط بخش کوچکی از آثار آن است. بزرگی یک ملت در عظمت جان اوست. بزرگی به آن است که بتوانیم امور ظاهرا ناسازگار را با هم داشته باشیم. خانه کوچک مکانی است فقط برای «من»، اما در خانه بزرگ برای دیگران هم جا وجود دارد. کارفرمایی که جانش کوچک بود فکر می‌کرد جز با تجاوز به حقوق کارگران نمی‌تواند مالی بیندوزد، حال آن که کارآفرین بزرگ تنها راه سود بردن را سود رساندن می‌بیند. همین‌گونه است تفاوت کارگر کوچک و کارگر بزرگ. به هزار دلیل تنها راه بهره‌مند شدن این است که همه با هم بهره‌مند شوند، اما کسانی که کوچکند ظرفی ندارند که در آن دیگری هم بگنجد. همچنین است تفاوت دینداری که بزرگ است و دینداری که کوچک است. دیندار بزرگ امام صادق (ع) است که در خانه خدا می‌نشیند و با منکر خدا حکیمانه گفتگو می‌کند. حقیقت خانه خدا همان قلب اوست که برای همگان جا دارد و برای همه حق قائل است؛ حق زیستن، حق شنیدن، حق برگزیدن، حق اشتباه کردن، حق بزرگ بودن. آری بزرگ بودن، و الا بزرگ به کوچک چه کار دارد؟ غیردیندار را در جایگاهی می‌بیند که می‌تواند به زیبایی‌های دین رو کند، اگر نتوانسته‌ است حقیقتی را بیابد احتمال درک آن را از سوی دیگری نادیده نگیرد، یا می‌تواند کوچک باشد و هر چیزی را که نچشیده است انکار کند؛ هر چیزی را که درک نمی‌کند ترک کند و بی‌آن‌که بنشیند و برای فهمیدن گوش بدهد، عقاید دیگران را بی‌اساس بخواند.

ملت ما اینک دارد نشانه‌های بزرگی خود را به نمایش می‌گذارد؛ آن تحول شگرفی که جامعه ما در تکاپوی تجربه آن است این است. البته چیزی که اهمیت دارد خود این بزرگی است و نه نشانه‌های آن. نشانه‌هایش را باز می‌گوییم تا خود آن را باور کنیم که چونان بهار از راه می‌رسد و حیات ما را دیگرگون می‌کند؛ تا به مبارکی آن ایمان بیاوریم و از تغییراتی که ایجاد می‌کند نترسیم. این همان رشدی است که انقلاب ما به امید آن بنا نهاده شد. چندی گذشت و از آن غافل شدیم، ولی پروردگارمان غافل نشد. بذری را که سی سال پیش از این با هزار امید در خاک خود کاشته بودیم پرورش داد تا اینک که جوانه‌هایش را پیش‌رویمان قرار داده است.

نشانه‌های بزرگی یک ملت شبیه به صفاتی است که از یک انسان رشید انتظار می‌رود. کسی که آرمان ندارد هیچ نمی ارزد، اما کیست که بتواند در عین آرمان‌گرایی ارتباط خود را با واقعیت‌ها از دست ندهد؟ یک انسان رشید؛ و یک ملت بزرگ. اگر مردم علیرغم تمامی صحنه‌های تلخی که در این چند ماهه دیده‌اند همچنان اجرای بدون تنازل قانون اساسی را شعار محوری خود می‌دانند به آن خاطر نیست که اگر چیز دیگری بخواهند به آنها داده نمی‌شود. تنها و تنها حکمت و واقع‌بینی مردم بود که اجازه نداد رفتار زشت حاکمان به واکنش‌های عصبی و لجام‌گسیخته بیانجامد.

به عنوان مثالی دیگر صفت شجاعت را در نظر آورید. شهامتی که یک انسان رشید (مثلا یک پدر در دفاع از دختر جوانش) نشان می‌دهد همراه با هیاهو نیست، مانع از دوراندیشی و مستلزم قبول هزینه‌های بی‌دلیل نیست، اما هول‌انگیزتر و اثرگذارتر از زور بازوی دیگران است. آیا مشابه این کیفیت‌ را در شجاعتی که مردم ما به نمایش می‌گذارند مشاهده نمی‌کنید؟

به عنوان مثالی دیگر انعطاف یک انسان رشید به معنای وادادگی نیست، بلکه بدان معناست که او برای رسیدن به مقصود خود پر از راه‌حل‌های گره‌گشاست. در طول شش ماه گذشته هر روز روزنه‌هایی که مردم می‌گشودند بسته می‌شد و آنان هربار بدون آن که به رودررویی کشیده شوند یا آرمانشان را کنار بگذارند راه‌‌‌‌حل‌های جدید خلق می‌کردند.

به عنوان مثالی دیگر به صبر و متانتی که در حرکت مردم وجود دارد نگاه کنید؛ خواسته‌هایشان را چنان با حوصله‌ای زندگی می‌کنند که گویی می‌توانند صد سال آنها را زندگی کنند؛ حوصله‌ای که مخالفانشان را خسته کرده است، حوصله‌ای که از رشد حکایت می‌کند.

و به عنوان مثالی دیگر انسان رشید کسی است که اعتماد به نفس دارد؛ یعنی نسبت به ارزش‌های وجودی خود آگاه است. برای زمانی طولانی ما این‌گونه نبودیم. سرهای ما فروافتاده بود. دو قرن وابستگی خودباوری را از ملت ما گرفته بود، تا این که انقلاب ترمیم این باروی فروریخته را آغاز کرد. ولی آیا بلافاصله به این هدف رسیدیم و عمق روح خود را از آن لطمه‌های تاریخی پاک کردیم؟ پس چرا وقتی هنرمندانمان در جهان مورد تحسین قرار می‌گرفتند متعجب می‌شدیم؟ انگاری احتمال هم نمی‌دادیم که از ایرانی هنری سر بزند، یا اگر بدبین بودیم بی‌باور به آن که ممکن است کمترین نکته قابل‌ستایشی در ما وجود داشته باشد به دنبال ردپای توطئه می‌گشتیم. آیا اگر یک انسان رشید هم مورد تحسین قرار گیرد این‌گونه واکنش‌ نشان می‌دهد؟ یا او از فضائل خویش آگاه است، به قدری که تمجید‌ها نه جانش را ذوق‌زده می‌کند و نه مسیرش را تغییر می‌دهد. در چند ماه گذشته ملت‌ها ایرانیان را بسیار ستودند، اما واکنش مردم ما را در مقابل این تحسین‌ها با گذشته مقایسه کنید تا ایمان بیاورید که جان جامعه ما دارد نشانه‌های عظمت را تجربه می‌کند.

در سند چشم‌انداز بیست ‌ساله آمده است که ایران باید در سال ۱۴۰۴ قدرت اول منطقه باشد. آیا قرار است در آن سال ما به منطقه و جهان راست بگوییم که قدرت بزرگی هستیم یا دروغ بگوییم؟ ‌آیا قرار است در حالی که هنوز بزرگ نشده‌ایم لباس‌های بزرگ بپوشیم تا عظیم به نظر برسیم؟ آیا قرار است در سطح کشورهای منطقه طرح‌های عمرانی نیمه‌کاره افتتاح کنیم، یا سفرهای شکست‌خورده‌مان را با امدادهای رسانه‌ای پیروزی بنامیم، یا خود را کانون دائمی جنجال‌ها قرار دهیم، یا با تحقیر دیگران و توهین به آنان ادعای عظمت کنیم؟ یا قرار است واقعا قدرتمند باشیم؟ این سوال را از آنجا می‌پرسم که یک کشور تنها زمانی بزرگ است که ملتی بزرگ داشته باشد.

دعایمان مستجاب شد و ملت با تکیه بر زانوان خود به بلوغ و رشدی که شایسته او بود رسید، منتهی مشکل آن است که یک ملت بزرگ نمی‌نشیند تا در روز روشن رایش را ببرند و هیچ نگوید. یک ملت بزرگ انتخابات درجه دو انتصابی را تحمل نمی‌کند. وقتی که یک ملت بزرگ می‌شود دیگر خدمتگزارانش اجازه ندارند به او بگویند چه باید بخورد و کجا باید برود و چه کسی را برگزیند و به چه چیز و چه کس اعتماد کند. یک ملت بزرگ از شورای نگهبان انتظار دارد آنها را قانع کند که تقلبی در انتخابات روی نداده است، نه آن که تنها یک ادعا پیش رویشان بگذارد و ادعای خود را باطل کننده انبوهی از مشاهدات و مستندات بداند.

از ما می‌خواهند که مسئله انتخابات را فراموش کنیم، گویی مسئله مردم انتخابات است. چگونه توضیح دهیم که چنین نیست؟ مسئله مردم قطعا این نیست که فلانی باشد و فلانی نباشد؛ مسئله‌ آنها این است که به یک ملت بزرگ بزرگی فروخته می‌‌شود. آن چیزی که مردم را عصبانی می‌کند و به واکنش وا می‌دارد آن است که به صریح‌ترین لهجه بزرگی آنان انکار می‌شود.

مگر نمی‌خواهید که ما نباشیم و شما باشید؟ راهش توجه به این واقعیت است؛ مردم با زید و عمرو عهد اخوت ندارند و آن کسی را بیشتر می‌پسندند که حق بزرگی آنان را کامل‌تر ادا کند. این مسئله‌ای است که توجه به آن نه فقط گره انتخابات، که هزار گره دیگر را نیز می‌گشاید. و اگر بنا باشد حل نشود آرزو کنید که دامنه‌های مشکل در یک انتخابات، محدود بماند.

برادران ما! اگر از هزینه‌های سنگین و عملیات عظیم خود نتیجه نمی‌گیرید شاید صحنه درگیری را اشتباه گرفته‌اید؛ در خیابان با سایه‌ها می‌جنگید حال آن که در میدان وجدان‌های مردم خاکریزهایتان پی در پی در حال سقوط است. ۱۶ آذر دانشگاه را تحمل نمی‌کنید. ۱۷ آذر چه می‌کنید؟ ۱۸ آذر چه می‌کنید؟ چشمانی را که در صحن دانشگاه به رزمایش‌های بی‌فایده افتاده و آنها را نشانه ترس یافته چگونه تسخیر می‌کنید؟ اصلا همه دانشجویان را ساکت کردید؛ با واقعیت جامعه چه خواهید کرد؟

اینها سخنانی است که ما از روی خیرخواهی می‌گوییم و شنیده نمی‌شود. اگر می‌شنیدند راه پیروزی خیلی نزدیک می‌شد؛ آن پیروزی را می‌گویم که عبارت از غلبه یک حزب نیست، بلکه فراگیر شدن بلوغ یک ملت است؛ آن پیروزی که انسان‌ها را همچون جوانه‌های یک مزرعه یکی یکی و گروه گروه بزرگ می‌کند و بی آن که لازم باشد هویت خود را از دست بدهند سبز می‌کند، تا جایی که خود زندانبان از کارهایی که می‌کند خجالت بکشد.

اخیرا شنیدم بسیج دانشجویی یکی از دانشگاه‌ها در مراسم خود برای مخالفان هم فرصت سخن گفتن قرار داده است؛ این یک شروع خوب است. یا شنیدم که در عید غدیر مخالفان مردم به یکدیگر شال سبز هدیه می‌دهند. از دیدگاهی که این همراه شما می‌نگرد این را بزرگترین عیدی است. زیرا این ما نبودیم که سبز را انتخاب کردیم، بلکه سبز بود که ما را برگزید. آیا ممکن است که این رنگ، برادران ما را نیز برگزیند؟ آری ممکن است، زیرا ذی‌جود کسی است که به حیله حیله‌زننده نگاه نمی‌کند، و راه سبز شدن بر هیچ کس بسته نیست.

میر حسین موسوی

۱۵/۹/۱۳۸

هاشمی: سپاه و بسیج مقابل مردم قرار نگیرند

همزمان با تهدیدهای فرماندهان نظامی علیه معترضان
هاشمی: سپاه و بسیج مقابل مردم قرار نگیرند

درحالی که نظامیان تحت امر آیت الله خامنه ای در اظهار نظرهای مختلف خود بر سرکوب شدید معترضان به حکومت اصرار دارند، روز گذشته هاشمی رفسنجانی در اظهاراتی بی سابقه از رویارویی نظامیان با مردم انتقاد کرد و یادآور شد اعتراضات به حدی اوج رفته که "وزیر كه به دانشگاه می رود نمی تواند سخنرانی كند".

رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، که در مشهد در جمع تعدادی از فعالان دانشجویی سخن می گفت، بار دیگر با تاکید بر راهکارهای خود برای برون رفت کشور از بحران اعلام کرد: "من مواضعم را صریحا در نماز جمعه تیرماه اعلام کرده‌ام و راه‌کارهایم همان پیشنهادات ارایه شده است." وی با یادآوری نظرش درباره وقوع گسترده تقلب در انتخابات افزود: "دوستان قاطع می گویند تقلب شده ولی من گفتم تردید دارم. اما بعدا به من خرده گرفتند چرا چنین حرفی زده ام. معتقدم راه درست آن بود كه به تردید ها جواب دهیم. لذا با توجه به تجربه 50 ساله ام پیشنهاد كردم زندانی ها آزاد شوند و از آسیب دیدگان دلجویی شود."

هاشمی رفسنجانی که در نماز جمعه 26 تیرماه با نقل قول از آیت الله خمینی و با هشدار به مسولان نظام گفته بود که "مردم اگر همراه ما باشند همه چیز داریم اما اگر مردم راضی نباشند، حکومت غیرممکن است" در بخش دیگری از اظهارات روز گذشته هم اظهار داشت: "مردم ایران معتقد و مسلمانند اگر ما را می خواهند حکومت می کنیم و اگر نمی خواهند می رویم."

وی همچنین با اشاره به تنها خطبه های نماز جمعه خود بعد از انتخابات خاطر نشان کرد: "بنده دیدگاه خودم را در نماز جمعه كه اقامه كردم گفتم كه آن هم مبنایش قرآن است. انقلاب ما براساس اسلام و قرآن بود اما برخی اصولگرایان این صحبت ها را قبول ندارند وفكر می كنند رای مردم زینتی است."



تعریف اقشار معترض و انتقاد از عملکرد سپاه

هاشمی رفسنجانی در بخش دیگری از اظهارات روز گذشته اش به سبک همیشگی اش در سخن گفتن با کنایه و مثال، سرکوب مردم معترض و همچنین دستگیری گسترده فعالان سیاسی را تخطئه کرد و در بخش دیگری از گفته هایش به انتقاد صریح از سپاه پاسداران به عنوان عامل این سرکوب پرداخت.

وی در این باره گفت: "بعد از 15 خرداد كه رژیم پهلوی مردم را قتل عام می كرد بعضی ها پیشنهاد حمله های مسلحانه را دادند ولی امام نمی پذیرفتند. مردم بودند كه انقلاب را پیروز كردند. درجنگ هم اگر مردم نمی آمدند ارتش شكست می خورد." او با این مثال در بخش دیگری از اظهاراتش با اشاره به حوادث پس از انتخابات اقشار مختلف جامعه را جزو معترضان قلمداد کرده و ادامه داد: "حكومت پول دارد. نیرو دارد می تواند در خیابان آدم جمع كند ولی گروه مقابل یك عده استاد، دانشجو، كارگر، مدیر، صنعت گر هستند و درست نبود كه بسیج و سپاه در مقابل مردم قرار داده شوند."

وی همچنین با اشاره به وجود فراوان زندانیان سیاسی اظهار داشت: "این زندانیان سیاسی پای چه كسی است؟ سپاه می گوید ما پیرو رهبریم. اما فرمان را هر جور كه دلشان می خواهند اجرا می كنند، نه آن جور كه رهبری فرمودند."

آیت الله هاشمی رفسنجانی با تاكید بر این نکته که "این صف بندی به مصلحت نیست" در ادامه گفت: "این گونه كه به ما اخبار می رسد گروهی در دانشگاه معترض به نتایج انتخابات هستند. اینكه وزیر كه به دانشگاه می رود نمی تواند سخنرانی كند این نشان دهنده آن است كه لابد چیزی شده است. ولی این مسائل با شعار و اهانت حل نمی شود."

این اظهارات هاشمی رفسنجانی در شرایطی منتشر می شود که وی پیش از برگزاری انتخابات و با توجه به اتهام زنی های گسترده محمود احمدی نژاد و حامیانش به شخصیت های ناهمسو با دولت و همچنین نارضایتی سه کاندیدای ریاست جمهوری از حمایت برخی نهاد های حکومتی از احمدی نژاد، در نامه ای به آیت الله خامنه ای درباره عواقب خطرناک چنین رویه ای هشدار داده بود.

رییس مجلس خبرگان در نامه خود به رهبری که به طور تلویحی به دخالت ها در انتخابات اختصاص داشت، نوشته بود: "با توجه به مقام و مسئولیت و شخصیتتان انتظار است برای حل این مشکل و برای رفع فتنه‌های خطرناک و خاموش کردن آتشی که هم اکنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه که صلاح می‌دانید اقدام موثری بنمایید و مانع شعله‌ورتر شدن این آتش در جریان انتخابات و پس از آن شوید."



سانسور جواب نمی دهد

هاشمی رفسنجانی پیش از این در بدو ورود خود به مشهد از "جدی بودن اختلافات در نظام" سخن گفته بود که این موضع گیری نیز مورد توجه بسیاری از رسانه ها از جمله روزنامه های اصلاح طلب واقع شد.

این درحالی بود که روز گذشته معاونت امور مطبوعاتي و اطلاع‌رساني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي به چهار روزنامه صبح تهران اسرار، آفتاب يزد، حيات‌نو و اعتماد به دلیل "نوع انعکاس سخنان آیت الله هاشمی رفسنجانی تذكر كتبي داد و اعلام کرد که "روزنامه‌هاي يادشده با انتخاب تيتر و مطالب در صفحه اول و دوم خود به گونه‌اي اقدام كرده كه شائبه القاي تفرقه و بزرگ‌نمايي اختلافات ميان مسئولان را در خوانندگان ايجاد مي‌كند."

همزمان با این موضوع هاشمی رفسنجانی روز گذشته در مشهد در بخشی دیگر از سخنانش تاکید کرد: "سانسور در جامعه ما جواب نمی دهد.اگر رسانه هاآزاد باشند و مردم قانع شوند ودیگر به خیابان نمی آیند."

وی در ادامه تصریح كرد: "نظر من این بوده است كه صاحب نظران بیایند بحث كنند وموارد مورد اختلاف را در مناظره ها به بحث شود تا مردم گوش دهند و تصمیم بگیرند. جامعه ای كه سه - چهار میلیون دانشجو دارد را نمی شود با فریب اداره كرد."



ابراز نگرانی سپاه از اختلاف مراجع با رهبر

رییس مجلس خبرگان رهبری در نخستین روز از سفر خود به مشهد با خطیر دانستن وظیفه روحانیون تاکید کرد که "در طول تاریخ ایران روحانیت همیشه پناهگاه مردم بوده است و هر وقت مردم در برابر حكومت به مشكل بر می‌خوردند به روحانیت پناه می‌آوردند."

هاشمی‌رفسنجانی خاطرنشان كرد: "روحانیت در همه ادوار تاریخ پناهگاه و یار و یاور مردم بوده‌اند باید مراقبت كنیم، فاصله بین مردم و روحانیت نیفتد به خصوص بین قشر تحصیل كرده كه افكار جامعه را تحت تاثیر قرار می‌دهد."

در مقابل این اظهارات رییس مجلس خبرگان رهبری، روز گذشته یکی از وبسایت های اینترنتی سپاه پاسداران همزمان با این هشدارهاشمی رفسنجانی، از افزایش "گسل مرجعیت و روحانیت با ولایت فقیه" ابراز نگرانی کرد.
وبسایت اینترنتی بصیرت "وابسته به نمایندگی ولی فقیه در سپاه پاسداران" که مخاطب آن "هادیان سیاسی" سپاه هستند در تحلیل خود تاکید کرد که "گسل مرجعیت و روحانیت با ولایت فقیه" و "گسل مردم و روحانیت" به عنوان دو گسل از پنج گسل یا شکاف سیاسی- اجتماعی می تواند "تهدیدی علیه جمهوری اسلامی باشد."
این وبسایت اینترنتی سپاه پاسداران خود "گسل مرجعيت و روحانيت با ولايت فقيه" را "ناشی از تقابل آراء فقهی در احكام عبادی ‌مثل رويت هلال و مسايل قضایی و حقوقی" دانست و افزود این " شكاف ناشی از تقابل نظريه حكومت در فقه شيعه، و شكاف ناشی از تقابل احكام حكومتی با برخی نظرات مديريتی و اجرایی و سياسی خارج از قدرت بروز پيدا می كند."

وبسایت نمایندگی ولی فقیه در سپاه همچنین همچنین در تحلیل خود انگشت اتهام را متوجه رسانه ها کرده و نوشت: "رسانه های داخلی و خارجی با انتشار نظرات روحانیان بر شکاف مراجع تقلید و روحانیان با ولی فقیه دامن می زنند... هرجا يک روحانی به نظام و اسلام نقدی می زند، اين شبكه‌ها آن را برجسته می كنند و با تبليغ مداوم آن را به ارزش تبديل می كنند."



حمایت از هاشمی

اظهارات رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در حالی بیان شده که علی لاریجانی به تازگی با تجلیل از هاشمی، او را "حلقه رابط " بین رهبری، آیت الله خمینی و مردم خوانده است.

رییس مجلس در پاسخی تلویحی به حملات چند ماه اخیر حامیان محمود احمدی نژاد به هاشمی رفسنجانی افزود: "این چنین شخصیت‌هایی زیر چتر امام خمینی و مقام رهبری جریان بیداری اصیل را تقویت کردند و در واقع این جریان بیداری برای ما و عالم اسلام قابل احترام بوده و می باشد." او اظهار داشت: "اگر کسی بخواهد نگاه انقلابی به وضع فعلی داشته باشد، باید به سمت وحدت و همگرایی برود و کسانی که به هر دلیل کوچکی از ادبیات تحقیر آمیز و تهمت به مردم استفاده می‌کنند، کار خائنانه انجام می‌دهند و باید با آنان برخورد شود."

در پی اظهارات علی لاریجانی، "علم الهدی امام" جمعه تندروی مشهد نیز، که در چند ماه اخیر همواره مواضع تندی در مقابل معترضان به انتخابات اتخاذ کرده، در اظهاراتی با حمایت از هاشمی رفسنجانی در مقابل مخالفان وی جبهه گیری کرده و گفته است: "نمی‌شود به خاطر یک گله، دژ انقلاب را حذف کرد."